انتقاد به خانه هنر در همین که هست
خانه هنر، با تشکر از حمید عزیز نویسنده وبلاگ همین که هست ، از او دعوت می کند به محتوی مطلبی که نوشته است و به ارتباط و نیز بی ارتباطی وبلاگ ها و افرادی که نام برده است، با یک دیگر و همچنین با خانه هنر، یک بار دیگر دقت نماید.
بچه بازیهای شما ما رو هلاک کرد یه ذره بزرگ شید لطفا
مساله ای که در خانه ی هنر طرح شده واقعا جای تاسف داره برای کسی که مدعی اصلاحه. این طور که معلومه حضرات همه جا می رن اون جا رو رو منبر تصور می کنن حتی سینک روشویی رو وقتی روبروی آینه اش می ایستن. تنها نتیجه ی این حرکت این می شه که من دیگه هیچ وقت خانه ی هنر رو نخونم. کسی که مدعی تصدی فرهنگ اجتماعی در یک فضای گروهیه باید بدونه بالاخره یه فضایی رو باید خنثی نگه داشت تا یه ذره دشمنی ها و تنفرها کم بشه. البته اگر براتون مهمه که من اگه شک داشتم با این پست واقعا می بینم براتون مهم نیست. برخلاف محتوای این پست من اصلا تصور نمی کنم روز شادی من رو فریاد زده باشن بلکه روز شادی جناح خودشونو فریاد زدن. شادی من مهم تره یا وجود من؟ وقتی کسی بگه نماینده ی منه در حالی که نیست هیچ فرقی نمی کنه با این که احمدی نژاد برمی گرده می گه در ایران اصلا گی وجود نداره. آرشام مثل دزدی می مونه که اول می آد به همه می گه مراقب باشید فلانی مال تونو ندزده برای این که بعدا خودش بیاد بدزده. ماها عمر و حیثیت و وجودمونو از دست جلادای جمهوری اسلامی و جمهوری خواهای آمریکا و سپاه مهدی عراق درنمی آریم که بندازیم جلوی پای آرشام و امثال آرشام. جناب سازمان فلان و فلان که اسمتو یه تریلی هم نمی کشه گی ها می خوان زندگی کنن چه تو بذاری چه نذاری. خیلی مسخره است که تبدیل بشی یه یه سنگ راه مثل همه ی اونای دیگه.
این طور که معلومه سازمان افتاده تو یه سیکل معیوبی که به جای این که به سمت فراگیر شدن پیش بره و کم کم اقلیت های جنسی دیگه و بعد سایر اقلیت های ستم کش و بعد تمام مظلومین رو در بگیره داره از گی ها به عده ای از گی ها و از اون ها به یه جمع چند نفره می رسه که تردیدی نیست فرداروزی به خاطر اختلافات درونی هم دیگه رو هم کنار می ذارن و جامعه ی هم جنس گرایان ایرانی تبدیل می شه به یک نفر رهبر احد و واحد و قادر متعال و عزوجل نظیر جناب آرشام تبارک و تعالی. کاری که علی الظاهر سازمان از ابتدا مد نظر اشته انجام بده. وقتی بابت خنثی بودن گی ها و پرهیزشان از عمل به چاره جویی می نشینید و تقصیرش رو می اندازید گردن کسای دیگه به این گزینه هم فکر کنید. شاید فضا این قدر نارسیسیستی طراحی شده که جایی برای کسی باقی نمی ذاره. این سازمان دست آخر همون اعضای انگشت شمارش رو زیر بار تکبرش له می کنه. مثل اسبی می مونه که با کمک خانه ی هنر و این نشریه و اون رادیو به قدری تعریف و تمجید می شنوه و چاق و چاق تر می شه که تا آخر عمرش ساکن و متحرک می مونه و تو همون وضعیت هم می میره. این که می گید متولی پیش نهاد طرح روز ملی شد مثل اینه که بگید احمدی نژاد متولی طرح امپراتوری شیعی شد، تولی در یک پیش نهاد یعنی چی؟ آیا معنایی جز تحمیل و چیزخورکردن داره؟ طبیعیه که عده ای به واکنش می آن و بحث و درگیری پیش می آد و عدو به این ترتیب سبب خیر می شه مثل کسی که ادعای دوستی می کنه ولی یه دفعه به آدم حمله می کنه و باعث می شه آدم به هم بربیاد و خودشو جمع و جور بکنه و اسباب سکون نمی شه بلکه شاید خیلی بهتر از اطلاع رسانی! های سازمان باعث بشه گی ها فکر کنن و بفهمن و ببینن و مطلع بشن.
اصل مطلب این جاست که برخلاف توهمات اشمئزاز برانگیز نویسنده ی این پست خانه ی هنر معرفی این روز اصلا بی نام و بی مناسبت نیست. این استدلال مثل استدلال کسانیه که می گفتن علی عاشق قدرت نبود چون وقتی خلیفه شد خشت رو خشت نگذاشت. خوب مگه ابوبکر و عمر گذاشتن؟ منفعتی که از این حرکت به دست می آد چنان که بارها طرح کردیم و این نویسنده رد کرد یه چیز خیلی عجیب و غریبه : جلب توجه دیگران و کسب اهمیت. چنان که بارها دیدیم به عنوان یک حرکت تاثیرگذار وبلاگ نویس ها بلاگ شونو رها می کنن و می رن و تا مدت ها ازشون خبری نیست. یادتون باشه مهدی هم زاد با یک ژست خودزنی بلاگشو رها کرد و رفت و قرار بود تاسف دوستانش در کامنت هاش این واقعه رو بزرگ جلوه بده که دیگه زیادی هالیوودی می شد و گرچه دوست خوب مون پویا خیلی تلاشش رو کرد، رخ نداد این حرکت. حیات انسان در جلب محبت و فناش در بی اعتناییه اینو می فهمم و قبول دارم. ولی نه به قیمت به لجن کشیدن یه مشت آدم که دارن با تحمل هزار و یک سختی تلاش می کنن نشان گان شون رو پیدا کنن. متاسفانه این دکان موسوم به سازمان هم جنس گرایان که مدعیه قدم اول رو در سیستم بخشی و منظم کردن زندگی گی ها صورت داده اولین و بدترین کار ممکن رو هم توی لایف کرد. آرشام مثل جرج واشنگتن برای آمریکا بود با این تفاوت که هنوز هم آمریکایی ها در وصف سجایای اخلاقی جرج واشنگتن امثال و حکم می سازن ولی گی ها هنوز کار سازمانی رو شروع نکرده یک خنجر دو دم تو گلوشون فرو رفت. یکی از کارهای عجیب خانه ی هنر همین دفاع بی شائبه از کارهای مسخره ی اون جوون بی فکره که نماد کامل یه حرکت دوستانه ی زیبا، دوستانه و ابلهانه است. به نظر من پستی که بیست و شش جولای روی صفحه ی خانه ی هنر رفت مشکل رو خیلی بدتر کرده. دفاع از گروهی که کسی رو دعوت نکردن، حبس خبر کرده ان و جلوی افشای واقعیت رو گرفتن به هیچ گرفتن سوال های دیگران محو شدن از عرصه ی مسوولیت
به عنوان گروهی که این بحثها را از سال گذشته تا به امروز پیگیری کرده است، جمعبندی و نقد کوتاهی از این مسایل کردهایم شاید که راهگشای آینده باشد
پی گیری کرده است یعنی کی ها کرده اند؟ چرا اصلا معلوم نیست کی به کیه؟ چرا معلوم نیست چی به چیه؟ معلوم نیست اصلا کسی هست یا نه! از هر طرف می بینی یه "من" یا یه "ما" دراومده که همه هم مدعی خلوص نیت هستن. بابا مگه کار گروهی این طوریه؟ مگه کار سیاسی این طوریه؟ مگه لینک دونی جای جمع بندی و نقده؟ مگه تو کی هستی که قراره جمع بندی بکنی؟ اونم جمع بندی که راه گشای آینده باشه؟ چقدر کلیدواژه هاتون شبیه دولت محبوب جمهوری عزیز اسلامیه. یه نفر پا شده رفته گفته من نماینده ی گی های ایرانم (خنده ی ابزورد جاش این جاست!) کسانی هم که این حرفو شنیدن خیلی ابزوردتر از اون آدم این حرفو قبول کردن و الان اصرار دارن این کشتی که مدت ها پیش غرق شده سفینه ی نجاته مثل حسین اسلام که نتونست سر خودشو دوا کنه حالا شده طبیب جهان اسلام.
واقعا تاسف می خورم از این که آدمی مثل این نویسنده دست رسی به اینترنت داره. عمیقا اسباب ناراحتیه که امروزی شدن و زندگی دوم و تماس با دنیا نتونسته به شما یاد بده خدا بودن مسخره است و نباید سعی کنید خودتونو به جای خدا بذارید. افلاتون که برای اولین بار تخم لق خدا رو تو دهن آدمای مریض شکست بیست و پنج قرنه داره تو گور می گه غلط کردم غلط کردم. این قدر محتوای کلام پرته که اصلا نمی شه مورد به مورد بررسی کرد.
این حرکت بزرگ ترین حرکت انجام شده تا آن زمان بوده.
اماده باشید تا فردا روزی بفهمید گروه رامیار هم یه نفر یا نهایتا دو نفر بوده ان که معلوم نیست لابی جنایت کار این سازمان سیاه رو چه حسابی منبر لینک دونی رو در اختیارشون گذاشته. سازمان برای ما هیچ وقت معنایی نداشته جز این که عده ای رو خیلی خام دستانه و بی عقلانه کوبیده و عده ای آدم بی انگیزه و کارنابلد رو بالا برده. خیلی کار سخیف و بی شرمانه ایه که کسی بتونه توی لینک دونی پست بگذاره اون وقت چی بذاره؟ حسد و عقده ی دلشو. چون از یکی بدش می آد تا می تونه ناسزاهای سوسولی بهش ببنده تا اونو بزنه کنار و خودش بشه فعال لایف. آخه مگه لایف چیز جالبیه؟ آخه مگه آدمای لایف این فکرارو می کنن؟ آدمای لایف آدمای چت روم و منجم هستن که دنبال سایز و رنگ و اینان. ای کاش لایف جای جالبی بود اقلا شهرت طلبی و خودپسندی و جاه پرستی هاش توجیه معقولی داشت. لایف پر از آدماییه که این نوشته هارو می خونن و وبلاگ شون مثل قدیم توی خانه ی هنر به جا می مونه و این قدر نا ندارن که اعتراض کنن. مثل خانم های واقعی می نشینن تا یکی از اون ور دنیا پا شه بیاد بگه فلانی خرت به چند اون وقت آقا در مقام اعتراض نهایتا بفرمایند که "این ها نهایتا اشتباهات یه جوون بی فکره." تف بر من اگر روزی این قدر خنثی و بی ارزش بشم. حالا متوجه می شید گی ها چرا نباید سازمان و نشریه و رادیو داشته باشن؟ چون اهلش نیستن چون اهلیتشو ندارن. این همه آدمیم، این همه ادعا داریم، همه مون دانش جوییم، همه مون دست به قلمیم و از ادبیات خارجی تا تاریخ هنر و فلسفه ی علم و علوم اجتماعی و ... تو وبلاگ هامون عین باغچه ی گراز زده پخش و پلاست. این همه آدم زورمون نمی رسه به این نهاد مسخره ی موسوم به سازمان که نه معلوم هست چی بوده و چیه و نه معلومه قراره چی بشه. روزی که خواستیم "حرکتی" بکنیم (جالبه که تو این پست حرکت رو گذاشت تو استرینگ) حرکت اول اینه که از ماهیت گرایی بی معنای این هیولای موسوم به "سازمان" خارج بشیم.
فیروزه هم پروژه ای پژوهش کده ام که استریته ولی مدت هاست بحث های لایف رو دنبال می کنه –قابل توجه اون کسی که می گه گی ها چون فشار سیاسی می بینن بی انگیزه شده ان- برام نوشته : توباید از خودت خجالت بکشی که داری همه رو به هم بدگمون می کنی. کم کم دارم فکر می کنم لابد تو هم مثل فلانی و فلانی جاسوس دولتی.
در جواب فیروزه باید بگم من از نشر بدگمونی نه تنها شرمنده نیستم بلکه فکر می کنم کار درستیه و بلکه تنها کار در مقابله با یه مشت سودجوی فریب کار همینه. گروه رامیار و خانه ی هنر و جریان فلان و حرکت بیسار و ده ها اسم عجیب و غریب دیگه که عمرا از ده تا یکیش وجود واقعی داشته باشه مدت هاست دارن با توهم دوستی و ارتباط و کار درست و تیم ورک از دیگران سوء استفاه می کنن و هر کدام سعی می کنن لحاف ملا رو به یه طرفی بکشن. این که به هم اعتماد نکنن و کم تر دل ببندن و آسیب نبینن بهتره یا این که مثل ابله ها تسلیم حرفای قشنگ بشن و هر سری یه ... گنده تر از سری قبل بخورن؟
1 comment:
جالبه که کسی به این پست کامنتی نداد
Post a Comment