Friday, May 8, 2009


نمایشگاه بین المللی کتاب دگرباش
----------


عشق و ازدواج، حق انسان است، امتیاز جامعه ی هتروسکشوال نیست
-----------------


همجنسگرایی مرز ندارد
---------

ما همیشه هستیم همه جا هستیم


*


در اعتراض به سانسور حاکم بر نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

نشر کتاب در ایران زیر سانسور شدید دولت کمر خم کرده. کسانی هستند که با کمر شکسته از زیر این سانسور بیرون می­آیند و کتاب­هایشان را به بازار می­فرستند.
(بیشتر این کتاب­ها را یا سانسورچی و یا، تلخ­تر از آن، خودسانسوری ِ نویسنده ابتر کرده است.)

اما کسانی هم در دل جامعه­ ی ایران هستند که از دیدگاه دولت "نیستند". کسی که نیست نمی­تواند بنویسد پس نمی­تواند کتابی را روانه­ی بازار کند. نویسنده­ای که این چنین به نیستی تهدید می­شود یا با خودسانسوری شدید، زیر صورتکی که خود واقعی­اش نیست، می­نویسد و اجازه­ی چاپ می­گیرد یا با نام مستعار در فضای آزادتر اما همچنان خطرناک ِ اینترنت به زندگی فکری و ادبی خود ادامه می­دهد.

و یا ادامه نمی­دهد... .

ما، دگرباشان جنسی ایران، "هستیم" و این بودن تنها حضوری فیزیکی در شهرها و روستاهای ایران نیست. ما در درون این جامعه قرار داریم؛ از آن تاثیر می­گیریم و بر آن اثر می­گذاریم. ما در این جامعه "زندگی" می­کنیم.

گروهی از ما می­نویسند، می­سرایند و تولید اندیشه می­کنند. اما مردم ما را نمی­خوانند چون نمی­توانند به نوشته­هایمان دسترسی داشته باشند.

هم­زمان با نمایشگاه کتاب تهران مجموعه­ای از کتاب­های نویسندگان دگرباش در این وبلاگ، نمایشگاه بین المللی کتاب دگرباشان جنسی ایرانی، آماده شده و در دسترس خوانندگان ایرانی قرار دارد تا در این ده روز که ایران رنگ و بوی کتاب می­گیرد، کتاب­هایی از دیگرانی، که نمی­خواهد دیده شوند، هم بر روی رایانه­های ایرانیان باشد.

این گامی از سوی ماست به سوی شما. تا با شناخت هر چه بیشتر هم، به سوی جامعه­ای آزاد پیش برویم. جامعه­ای که در آن حق هر انسان برای زندگی و تولید فکری و هنری محترم شمرده شود.

*
دعوت پسر

.

روز جهانی مبارزه با هموفوبیا نزدیکه، اگر شما هم مثل من از تقویم امسال پرینت گرفته باشین و الان روی دیوار اتاقتون باشه حتما اون مناسبت که به صورت صورتی رنگ مشخص شده رو می بینید که 27 همین ماه ( اردیبهشت ) رو از روزهای دیگه متمایز کرده. روز جهانی مبارزه با هموفوبیا برای غالب فعالین هوموهای دنیا مهمترین روز سال برای مبارزه در مقابل هموفوبیا و تلاش برای احقاق حقوق هموسکشوال ها است. سال گذشته نامه ای تهیه و به سه خبرگزاری مطرح خارج از ایران ( بی بی سی فارسی، رادیو قردا و صدای آمریکا ) ارسال کردیم که نتیجه هم داشت و امسال هم باید هرچه زودتر این کار رو انجام بدیم و با اومدن تلویزیون فارسی بی بی سی باید جدیت بیشتری هم داشت. اما به نظرم برداشت گامی در حد و اندازه گام سال گذشته نوعی درجا زدن باشه و بهتره امسال ما هم قدری پیش بریم و مخصوصا از دنیای مجازی ایرانیان انتظار بیشتری داشته باشیم. برای همین پیشنهاد می کنم تا امسال علاوه بر نامه به خبرگزاری ها کار تازه ای انجام بدیم و در حرکتی نمادین بلاگرهای غیردگرباش رو به نگارش در مورد هوموهای هم میهنشون دعوت کنیم، برای این کار هم انتشار یک نامه دسته جمعی و یا بیانیه رو کافی نمی دونم و براش این پیشنهاد رو دارم که به صورت تک به تک بلاگرهای غیردگرباش رو دعوت به این کار کنیم. یعنی به طور مثال روی پسر به عنوان یک وبلاگ از پنج بلاگر ( یا هرچند بلاگری که صلاح بود ) دعوت کنیم و روی دیگر وبلاگ ها هم از بلاگرهای دیگه، اینطوری شاید بهتر بشه نتیجه گرفت و در عین حال بشه یک سری مطلب و نظر جدید رو هم دریافت و جمع آوری کرد. ( چیزی مثل بازی های وبلاگی ) برای تکمیل این طرح به کمک تک تک بینندگان پسر، بلاگرهای دگرباش و فعالین دگرباشان ایرانی نیاز دارم و همینجا از خانه هنر، ساقی قهرمان، آرشام پارسی، مانی زانیار و تک تک بلاگرهای دگرباش ( که به علت کثرت اسم نمی برم ) دعوت می کنم تا پایان این هفته نظرشون رو در مورد این طرح برام بنویسن و اگر موافقند جمله ی پیشنهادیشون برای دعوت بلاگرهای غیردگرباش به همنویسی در مورد دگرباشان ایرانی رو هم بنویسند تا با انتخاب بهترین جمله بتونیم دعوتی جامع و کارا رقم بزنیم. ( به نظرم بهتره در یک جمله مشترک از بلاگرها به صورت خاص دعوت کنیم و برای همین خواهش می کنم در تهیه یک جمله مختصر و مفید و گویا کمک کنید

*****




وبلاگ هایی که این هفته به روز کرده اند


آراد

یکشنبه 13/2/88= هرگز نگو خداحافظ (38)

ابژکتیو

چهارشنبه 16/2/88= و یعنی هوموفوبیا
دوره ما روز مبارزه با هوموفوبیا نبود یعنی بود! اما در بوق نمیکردیمش داداشی داشتم که هفته ایی دوبا حالم را میپرسید ابراهیم هم مواظب همه چیز بود و حال همه را میگرفت بزرگترها اگر شخص پدوفیلی را می دیدند حالش را میگرفتند ! ولی امروز خودمان حال خودمان را میگیریم و حتی بایسکشوال ها هم اضافه شدند و از درد بی ک.. سی به ک.. روی آوردند و این خود هموفوبیا است ؟ این خود هموفوبیا نیست که ما عقاید چرتمان را تجویز میکنیم ؟ این خود هموفوبیا نیست که من به نوجوانان بگویم بروید و بدهید تا ب… و دست آخر شما را به عنوان یک گی ( ک.. متمدن) قبول داشته باشند از ادا در آوردن بدم می آید سعی میکنم واقعی زندگی کنم کاش کمی واقعی تر بودم آیا بردار من با این فرهنگ با این دین با این آیین هیچ وقت نمیتواند قبول کند که بردارش ک…است! او تا عمر دارد به روابط رختخوابی من کار دارد ساز مخالف نمیزنم ! اما واقعیست ! همکار من شب ها یادش می رود که خودش چه میکند و اول صبح فقط نمیتواند قبول کند همکارش ک…است ! مادر من از بچه اش ، بچه می خواهد پدرم نوه می خواهد و احتمالا سکته را بزند اگر بفهمد ک…بزرگ کرده ! و من دلم خوش می شود که گربه همسایه صبح زود به جای میو میو همو فیو میکند ! حتما همه چیز درست خواهد شد
پ.ن من نوعی به راحتی هر کاری میکنم و دست آخر میگویم هومو هستم و شما هوموفوب هستید نقاب خوبی است ! نه ؟

اشاره



یکشنبه 12/2/88= save me
سایه ای باعث شد چشم باز کنم. یه پسر بود. با دیدن اون خشکم زد و برای چند لحظه محو تماشای اون شدم. هم قد خودم بود با اندامی متوسط و بسیار جذاب ( جذاب و نه زیبا، البته برای من که ممکنه برای هر کسی جذابیت و زیبایی متفاوت باشه ). لبخندی بر لب زدم و چیزی رو که خواسته بود بهش دادم. پس از چند لحظه اون خنده جای خودش رو به غمی بزرگ داد. آنقدر اعصابم خراب شد که همه ی همکاران فهمیدن. فکرش رو بکنید آخرین باری که سـ ـکـ ـس داشتم درست اردیبهشت سال قبل یعنی سال ۸۷ بود و پس از اون و جدایی از ( بماند ) اون هرگز با کسی نبودم. تو این مدت هم گاهی بوده که تا سر حد انفجار رفتم ولی چه میشه کرد؟ به تنهایی چه کار کنم؟
پنجشنبه 17/2/88= این روز و مناسبت بزرگ رو گرامی داشته و چند نکته رو اعلام میکنم.

* ما هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرایان دشمنی با هیچ کس نداشته و با همه همیشه با صلح و صفا و مهربانی برخورد کردیم. در واقع ماها همیشه از سوی دیگران مورد آزار و اذیت و سو استفاده قرار گرفتیم و همه جوره حق ما پایمال شده.
* ما انسان هستیم و مانند هر انسان دیگه ای حق زندگی کردن داریم.
* وضع هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرایان در کشورهای اسلامی بسیار بدتر از جاهای دیگه هست و این ناشی از ایدئولوژی اسلامی حاکم بر اونها بوده که هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرایی رو جرم دانسته و برای اونها مجازات در نظر گرفتن.
* باید شرایطی در جامعه ( و همه ی کشورها ) به وجود بیاد که به هر کسی فارغ از
جـ ـنـ ـسـ ـیـ ـتی که داره احترام گذاشته بشه. * از رسانه ها و رادیو تلویزیون های خارج از کشور خواهش داریم که به مسائل و مشکلات قشر هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرا توجه بیشتری داشته و در برنامه های خود ساعات بیشتری رو به بحث در این مورد اختصاص بدن.
* خود ماها هم باید در آگاهی رسانی و آگاه کردن مردم سهم داشته و در وبلاگ ها و وب سایت هایی که داریم اطلاعات کامل و جامعی در این مورد قرار بدیم.

* از هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرایی هیچ راه گریزی نیست. شاید برادر، خواهر، فرزند و یا یکی از بستگان بسیار نزدیک ما هم هـ ـمـ ـجـ ـنـ ـسـ ـگـ ـرا باشه. پس سعی کنیم با کسب آگاهی و اطلاعات لازم در این مورد باری از دوش اونها برداریم.
خود من مدت ها پیش با چند رسانه خارجی با میل مکاتبه داشتم و از اونها خواستم وقت بیشتری رو در برنامه هاشون به ماها اختصاص بدن.

اینجا سرزمین آفرینش

جمعه 11/2/88= باغچه ی کوچکی که دوستش دارم حتی روزی که دیگر نباشم


پسر و گزیده ی اخبار وبلاگ ها

اگر مایلید در شناساندن هموفوبیا دگرباشان هم میهنتان را یاری کنید لطفا شما هم با نامه ای به رسانه هایی که در زیر آدرس میلشان ذکر شده از آنها درخواست کنید تا در روز 17 ماه می ( 27 اردیبهشت ) با انتشار مطلبی در مورد هموفوبیا دگرباشان ایرانی را در راهی که برای احقاق حقوق خود در پیش دارند، یاری رسانند.

آدرس های پیشنهادی ما برای ارسال نامه:

persian@bbc.co.uk

contact@radiozamaneh.com

webmaster@radiofarda.com

ankbut@voanews.com

editorial@roozonline.com

persian@dw-world.de

persian@alarabiya.net

info@channelonetv.com

editors@televisionwashington.com

info@kayhanlondon.com

متن پیشنهادی برای ارسال ( برای راحتی هر چه بیشتر عزیزانی که می خواهند اقدام به ارسال میل نمایند ):


با درود و احترام

از آنجایی که 17 ماه مه ( 27 اردیبهشت ) هر سال به عنوان روز جهانی مبارزه با هموفوبیا نام نهاده شده در گوشه گوشه جهان با برگزاری همایش ها و مراسم های مختلف به معرفی این معضل و راه های درمان آن می پردازند، هرچند به درستی می دانیم آن رسانه وزین در گسترش و رفع موانع تحقق کامل حقوق بشر و حقوق اقلیت ها همواره کوشا بوده و هرگز به تذکر در این راستا نیازمند نیست اما بنا بر رعایت ادب و جنبه ی احتیاط یادآوری این مناسبت را لازم دیدیم و خواهشمندیم با نشر خبر یا گزارشی در باب آن برای مخاطبان فارسی زبان خود، فعالین حقوق بشر به خصوص فعالین حقوق دگرباشان ایرانی را در شناساندن معضل هموفوبیا به اقشار مختلف جامعه هرچه بیشتر یاری نمایید.

با تشکر و خسته نباشید


سه شنبه 15/2/88= پیرمرد

این داستان را ماهی برای وب‌لاگ از این به بعد گروهی «پسرای کوچه پشتی» نوشته است. ممکن است از این به بعد مرتب ماهی هم مثل رامتین در این صفحه حاضر باشد، هنوز دارد به این موضوع فکر می‌کند


پسر تنهای خسته

جمعه 11/2/88= اصفهان

دمدمه های اردیبهشت ، اصفهان چون شاهزاده ی افسون شده ی افسانه است که طلسمش را شکسته اند و آرام آرام از خواب بیدار می شود . شکوفه های به و بادام ، رویاهای پرپر شده ی اویند و بید مجنون ، معشوقی که زلف های خود را بر او افشانده است

چهارشنبه 16/2/88= دایره

پنجشنبه 17/2/88= کاش نقاش بودم

چرندیات فکری

چهارشنبه 16/2/88= شاید من تاریک شدم

چند روز پیش به خودم این جرئتو دادم که درباره گرایشات جنسی با بابام حرف بزنم. وقتی بحث ﮪ ﻣ ﺠ ﻨ ﺴ ﮕ ﺮ ا ﻴ ﻰ اومد وسط یهو نگاه بابا یکم تغییر کرد و یواش یواش سرش متمایل شد به سمت پایین ولی خب چند دقیقه که گذشت کم کم دوباره متمایل شد بالا و نگاهاش محکم تر شد. کلن می گفت اینا (دقت کنید̨ اینا !!) بیمارن. اصلن عادی نیستن. و اگرنه این همه آدم در طول تاریخ کدومشون این مدلی بودن !!؟؟ هان ؟؟ کلی حرف زدیم ولی من طولانیش نمی کنم و می رم سر لپ کلوم که باعث شد خیلی دلگیر بشم. بش گفتم خب حالا اونایی که این مدلین واس چی کار کنن ؟؟ یعنی حق آزادی و زندگی ندارن ؟؟؟ اونم خیلی راحت گفت اگه آزادشون بزاری بقیه رو هم آلوده و فاسد می کنن. هر غلطی که تا حالا کردن برن بکنن !!!!!
اینو که گفت انگار آب یخ ریخته باشن رو سرم̨ خشکم زد و تنها چیزی که تونستم بگم این بود که من دیگه با تو هیچ حرفی ندارم. اصلن مشکل از منه که میام با تو حرف می زنم. تویی که واسه شعور و شخصیت آدما ارزش قائل نیستی. خوشت میاد یکی این خرف به خودت بزنه. من دیگه هرگز با تو درباره هیچی حرف نمی زنم. اصلن همون بهتر که تو افکار خودت بمونی. اصلن به من چه … بعدشم همون جوری سیخ نشستم رو مبل و تکون نخوردم. بابا هم سرشو کرد تو روزنامشو و بعد از چند دقیقه همه چیز عادی شد و مامام سفره ی ناهارو چید

دستنوشته های یک همجنسگرا

یکشنبه 13/2/88= پدر آیا می دانید عشق چیست ؟

زندگی ... عشق ... مرگ

پنجشنبه 17/2/88= یک سوال

فالش

اما من با خودم عهد کردم که فالش را به اتمام برسانم و برای همین با کمک یکی از دوستانم پست های آینده فالش را تهیه خواهیم کرد ، البته اگر ایشان سر قولشان بمانند و از همکاری با بنده نترسند ! و به صورت آماده در وبلاگ قرار خواهم داد تا به صورت اتوماتیک به روز شوند و من هم برای همیشه با فالش خداحافظی خواهم کرد و عهدم را به این دوستان و هم احساس ادا خواهم نمود

کلاس عشق

دوشنبه 14/2/88= اردو

کله پاک کن

سه شنبه 15/2/88= دهقان و خرش - نمایشنامه ای در سه اپیزود

من یک همجنسگرا هستم ( یک سبد آرزوی کال)

جمعه 11/2/88= باید از جاده گذشت

چهارشنبه 16/2/88 = نمیخوام مثل همه داد بزنم صدا کنم

هاشور

جمعه 11/2/88= ما، ما آدم ها
شنبه 12/2/88= من یک منحنی ام
سه شنبه 15/2/88= خب، که چی؟

هم آوا - مرز تازه

دوشنبه 14/2/88= بیایید ما هم سهمی داشته باشیم





چهارشنبه 16/2/88= نمایشگاه کتاب دگرباش ایرانی آمد


بالاخره کتابهای دگرباش هم خودش رو به قافله رسوند... همراه با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با سانسورهای تیره، نمایشگاه کتاب دگرباشی آمد تا حرفها بگوید.
خیلی خوشحالم و احساس غرور می کنم، احساس بودن؛ همینجا به همه ی کسانی که در برپایی این شور نقش داشتند خدا قوت میگم و نهایت تشکر را دارم، امید که این راه و راه ها ادامه پیدا کند.

همین که هست

یکشنبه 13/2/88= تو دهنتون با این خداتون، یا چطور شاهزاده رو تبدیل به قورباغه کنیم
یکشنبه 13/2/88= مرگ بر هم جنس گرایان و درود بر ما

هم جنس گرا حیوانی است درنده و خون آشام


هدفی جز اشاعه ی فحشا و فساد در این دنیا نداره

همه ی تحصیلا ت وشغل و خونواده و روابط و هنر و اعتقادشو گذاشته کنار

فقط افتاده پی این که جامعه رو آلوده کنه به رذایل اخلاقی

اجتماع براش شکارگاهی است مملو از طعمه های لذیذ

نه که جوون های استریت ایرانی خیلی نفوذپذیر و معصومن - ادامه در وبلاگ

یکشنبه 13/2/88= نصیب ما از امروزی بودن بشر
دوشنبه 14/2/88= من و وجدانم
دوشنبه 14/2/88= درمان
دوشنبه 14/2/88= NO
دوشنبه 14/2/88= چهار استخونی ... اختیاری
دوشنبه 14/2/8= He touched me
سه شنبه 15/2/88= نه نه نه ... انتظار بکش ... نکن حالا فعلا نکن تا یه ذره بعدتر
شماره ی پنجاه و دو چراغ را در حالی گرفتم که دو هفته ی کاری بسیار سخت رو گذروندم. و ضمن انتظار دل کشی که برای نمایشگاه کتاب می کشم. در جریان حرکات تازه ی بلاگ هامون هم قرار می گیرم هستم. اما این شماره روی هم رفته لحن تلخ و غمباری داشت
تقصیرش هم که نگفته پیداست گردن کیست ... ولی آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - ادامه در وبلاگ

چهارشنبه 16/2/88= تهافت السفسطه
اولا گی ها بی کار ننشسته اند بلکه دارن زحمت خودشونو می کشن

دوما بالاخره یه روزی ما حقوق شهورندی برابر با استریت ها دریافت می کنیم

چهارشنبه 16/2/88= انحصارطلبی مآل اندیشانه یا آینده نگری یک انسان عشق محور
پنجشنبه 17/2/88= ای هوار

ناراحت نباشید از این که کتاب های گی ها تو نمایشگاه عرضه نمی شه. هیچ اثری از فرهنگ و تشخص تو این نمایشگاه که مثلا اوج اتفاقات فرهنگی کشور ماست نیست. فضایی را بی هیچ امکان تهویه، نور گیری، فضایی برای جنبیدن، آبی برای نوشیدن سقف زده اند
خداد تومان هم بابت هر مترش پول می گیرند ملت هم مثل گوجه سبز ریخته اند کله ی هم بی این که بدونن اصلا اون قسمت از نمایشگاه چه کار دارند. یه تعداد پسر مو سیخ سیخی جلوی غرفه ی کتاب های حوزوی - ادامه در وبلاگ

پنجشنبه 17/2/88= لاوسنج
پنجشنبه 17/2/88= No Cambia
پنجشنبه 17/2/8= Look Listen Learn
پنجشنبه 17/2/88= حالا بیا هی ازش ایراد بگیر
پنجشنبه 17/2/88= چی کار کنم من با تو جوجو؟
پنجشنبه 17/2/88= بودن تو یا نبودن تو
پنجشنبه 17/2/88= زهر و نوشدارو بودن یه نوشیدنی بستگی به این داره که از دست کی بگیریش
پنجشنبه 17/2/88= Hermenotic Guide Book

یادداشت های روزانه ی یک دزد


نمایشگاه بین المللی کتاب دگرباشان جنسی ایرانی


گروهی از ما می­نویسند، می­سرایند و تولید اندیشه می­کنند. اما مردم ما را نمی­خوانند چون نمی­توانند به نوشته­هایمان دسترسی داشته باشند.

هم­زمان با نمایشگاه کتاب تهران مجموعه­ای از کتاب­های نویسندگان دگرباش در این وبلاگ، نمایشگاه بین المللی کتاب دگرباشان جنسی ایرانی، آماده شده و در دسترس خوانندگان ایرانی قرار دارد تا در این ده روز که ایران رنگ و بوی کتاب می­گیرد، کتاب­هایی از دیگرانی، که نمی­خواهد دیده شوند، هم بر روی رایانه­های ایرانیان باشد.

این گامی از سوی ماست به سوی شما. تا با شناخت هر چه بیشتر هم، به سوی جامعه­ای آزاد پیش برویم. جامعه­ای که در آن حق هر انسان برای زندگی و تولید فکری و هنری محترم شمرده شود

bayut

جمعه 11/2/88= برگی از تاریخ :آدولف هیتلر خودکشی کرد
یکشنبه 13/2/88= سیاه

My Ordinary Gay Day

دیروز سالگرد بود و سه ساله شدیم




همین! امیر دانشگاه بود! من کار داشتم! جدا از هم، یه بغل، یه ماچ فرستادیم به هم، همین
.

جَوِ اول)
همون شب بالاخره عزمم رو جزم کردم و فیلم milk رو شروع به تماشا کردم. اینقدر که شنیده بودم «این فیلم کسل کننده است» خودم هم هیچ وقت حوصله نکرده بودم ببینمش. اما تمام دقیقه به دقیقه ی فیلم انگار داشت توی وجود من می گذشت. ساعت 12 که فیلم تموم شد، حس غریبی داشتم. توی یک مدت طولانی این تنها فیلمی بود که ذره ذره اش به من حال داده بود. و نتیجه ی اخلاقیش اینکه به حرف دیگران راجع به فیلم خیلی اعتماد نکنم و نتیجه ی فیزیکیش اینکه دلم آمریکا خواست! :p و خب طبق معمول حجم عظیمی از فحش به نثار وجودِ مبارک خودمون گی های ایران سرازیر کردم که چه خوار و ذلیلیم و با تمام وجود به همین ذلت چسبیدیم که هیچ، به هیچ کسی هم اجازه هیچ نوع تحرکی نمی دیم که «مبادا این چنین شود یا آن چنان شود»! (جو گیر شده بودم خب!)


2 comments:

حمید said...

می شه بگین چرا من اون وسط هستم اما این بغل نیستم؟
یعنی آپدیت هامو گذاشتین اما زیر بلاگ های هم جنس گرا اسمم نیست؟

حمید said...

می شه بگین چرا من اون وسط هستم اما این بغل نیستم؟
یعنی آپدیت هامو گذاشتین اما زیر بلاگ های هم جنس گرا اسمم نیست؟