Friday, December 11, 2009

پنجشنبه 19آذر 1388

باید به این حکومت فهماند که ننگی متوجه مردی که لباس زنانه بپوشد یا حتی رفتار زنانه داشته باشد نیست. در جواب این حرکت کثیف باید پتکی در دست گرفته و به تخریب پس مانده ی فرهنگ پدر سالار که زاینده ی استبداد و نکبت کنونی کشور ماست در ذهن خود بپردازیم. باید آن کلیشه های جنسیتی را که لباس مبدل زنانه را بر بدن یک مرد تحقیرآمیز می یابد نابود کنیم


براده ها



آشپز خانه ی یک خانه ی اجاره ای در تهران چقدر می تواند زیبا باشد

وقتی مردی برای مردی چای دم می کند

مرد کاسه ای را پرمی کند ازهمین آب شهری

لبالب

می گذارد روی میز

می نشیند

کاسه ی آب روبرو

سیگاری می گیراند و با آب گپ می زند

آب ِ چایی نباید خسته باشد

آب ، کم کم خانگی می شود

خستگی اش که در رفت ، توی کتری می ریزد اش ، آرام

می گذارد تا بجوشد

چای خشک را قبلا شسته است با آب ِ سرد ِ سرحال ِ خانگی

چای خشک از تبریز آمده تا این جا

از بازار شیشه گرخانه ی تبریز

از میان آن همه عطر و بو و رنگ و خاطره

زعفران ، عناب ، کاکوتی ، گل های صورتی محمدی

آب ، جوش می آید

مرد در راه است

آب جوش را که توی قوری ، روی چای خیس می ریزد ، عطر چای خام ، تا نا کجای کودکی می برد اش

پس از دوازده دقیقه ی طلایی ، چای دم کشیده است

زنگ در

صدای آسانسور

مرد پشت در است

یک استکان چای خانگی برای تو

یکی برای من

گرم مان می کند

خشایار


اجاره‌خانه

موجودات عجیبی‌اند که نمی‌شود به ماهیت‌شان پی برد: غول‌های کوچک فضایی، شبیه خرچنگ‌هایی مکانیکی. آرواره‌هاشان را باز و بسته می‌کنند و از لای آن تیر می‌زنند. غول‌های زرد و آبی و قرمز و سبز. روی صفحه به‌صف شده‌اند و پله‌پله پایین می‌آیند. تو یک تانک کوچولویی که فقط می‌توانی روی خط افقی‌ات این ور و آن ور بروی و جاخالی بدهی و تیر در کنی. خیلی مواظب باش، هر بار تیر بخوری جزغاله می‌شوی و یکی از جان‌های‌ات کم می‌شود. زردها و سبزها را می‌کشی و تیر می‌خوری و دوباره زنده می‌شوی. آبی‌ها را هم می‌کشی و حالا فقط آن قرمزه مانده. اما تو دیگر جانی نداری و قرمزه آن قدر نزدیک می‌شود که با آرواره‌های‌اش می‌جودت و قورت‌ات می‌دهد. تو تمام شده‌ای. و هیچ چی روی صفحه نیست جز این دو کلمه: Game Over!

و دوباره اول ماه بازی شروع می‌شود و دوباره آخر ماه من می‌مانم و آن غول قرمز و آن دو کلمه.

همزاد


توت های کال

کیف مدرسه را زمین می گذارد. روی آسفالت داغ. مقنعه ی مدرسه اش را که عقب رفته است را می کشد جلو. با دست دیگرش، بستنی چوبی را نگه داشته است. کیف را برمی دارد و دوباره شروع می کند به دویدن. باید پیش از این که بستنی آب شود به خانه برسد. دلش می خواهد بستنی را با برادر کوچکش - علی، پنج ساله – قسمت کند. این دختر، یگانه است؛ یازده ساله.

.

روی پله دوم که پا می گذارد، صدای نادر را می شنود؛ به مادرت بگو برای اجاره بیاد. نادر را نگاه نمی کند. می رود.

.

چشم هایش را مالید. لباس هایش را کند. برهنه دراز کشید و به سقف خیره شد؛ آنجا که نوک پستان هایش اشاره می کرد. پایش را باز کرد. نادر گفت؛ برگرد. زن گفت: از عقب نه. نادر اخم کرد؛ برای جلوت دیگه پولی نمی دم. زن برگشت.

.

می رود روی چهارپایه. نوک پایش بلند میشود. با کمی تلاش دستش به توتی که نشان کرده است، می رسد. هنوز کال است. چهارپایه را برمی دارد که برود به علی بگوید توت ها هنوز کال اند. صدای نادر می آید؛
به مادرت بگو...

.

علی را صدا می زند. می گوید که توت ها کال اند. علی می گوید؛ مامان حالش بدتره. زن مریض است. به علی می گوید که با مادر بماند.

.

در می زند. یکی دو بار. نادر، زیرپیراهنی و شلوارک به تن در را باز می کند. یگانه می گوید؛ مادرم مریضه. نادر انگار که هیچ نشنیده می خواهد در را ببندد که یگانه در حالی که به زمین ذل زده است می گوید؛ من می تونم و به نادر نگاه می کند.

امید


[شروین برای این پست مطلبی نداد.]

شروین





خانقاه



همه چی عوض می شه هیچ چی یه جور نمی مونه، تقدیم به شاپرک عزیزم-یا-من از اوباما متنفرم همونقدر که از مقام معظم برتری و دیکتاتور کوچولو-و-توی هفته قبل مجید توکلی رو گرفتند چادر سرش کردند و ازش عکس گرفتند و به جای اینکه آبروی اون رو ببرند آبروی خودشون رو بردند.به مدت یک هفته اینجانب چادرسرم کرده و خرمگس خانم خواهم شد در کامنت گذاری ها.شما هم اگه خواستین می تونین به حمایت از مجید توکلی یه هفته بدبختی های یه خانم بودن رو تجربه کنید.باور کنید که خانم بودن خیلی سخته





در خلوتگاه

حکم مصیبت دارم واسه خودم٬ خونه هم که میام باید یه مشت خزعبل تحویل بگیرم! نمی دونم از کی تا حالا سر گرفتن چاه توالت هم باید سین جیم پس داد! پدر من٬ نکن این کارا رو! نشستی رو مبل روزنامه بدست زیرچشمی آدمو می پای که چی؟ چاه توالت گرفته که گرفته! دنبال مقصر می گردی؟! از کی تا حالا مردم باید قطر ان شونو تنظیم کنن تا تو گلوی جناب توالت گیر نکنه؟ پدر من٬ کـ ـون مردم که استاندارد نداره! تو باید توالتت رو استاندارد می ساختی که گاه و بی گاه هر چی داشته رو بالا نیاره! حالا خوبه من بدبخت اونقدر کم خورم که به پیشآب و پسآب نمی رسه. گرفتی کولیس آوردی چیو اندازه بگیری آخه؟ که ببینی این ان کـ ـلـ ـفـ ـت از کدوم کـ ـون گشاد در اومده؟! نکن پدر من٬ نکن! گیرم که فهمیدی کار کی بوده٬ آخرش چی؟ می خوای در توالت تابلوی ریدن ممنوع بزنی یا برای ریننده کالیبر مجاز تعیین کنی؟؟ کل کشور رو ان ورداشته تو گیر دادی به این چهار تیکه؟

برو یکی رو بیار این مصیبتو درستش کنه٬ دست از سر ما هم بردار! می گیرم خودمو حلق آویز می کنما! اونوقت مجبور میشی تو این سرما بری دنبال کارای کفن و دفن. این دیگه مثل توالت سلطنتیت نیست که هی امروز و فردا کنی واسه رفع و از سر واکردن.



هدیه ی ناجور

اي مرغ سحر! چو اين شب تار

بگذاشت ز سر سياهكاري،



وز نفحه ي روح بخش اسحار



رفت از سر خفتگان خماري،



بگشود گره ز زلف زرتار



محبوبه ي نيلگون عماري،

يزدان به كمال شد پديدار



و اهريمن زشتخو حصاري ،



ياد آر ز شمع مرده ياد آر!

.



شانزدهم آذر ۱۳۸۸ با شانزدهم آذر ۱۳۳۲ برابر می‌ شود تا فرا برود و از اعتراض به کودتا به تعیین سرنوشت دموکراسی

تمام مردم ایران

در ایران برسد. دانشجویان همجنسگرای دانشگاه های ایران

عصیان



امتحانات میان ترم شروع شده ولی دمقم...

آخی...یادت بخیر گلکم...اون موقه ها هنوز دانشگاه نمیرفتم ...همش افسوس اینکه چرا هی انصراف میدادمو عقب میوفتادم!

یادته...؟ شب امتحانت که میشد منو دلداری میدادی که هنوز برای تو هم دیر نشده!میگفتی ممکنه نتونی چند روزی بهم زنگ بزنی یا حداقل همئن روزو... :-) فدات بشم من مهربونم،هیچ وقت به حرفت عمل نمیکردی! چند ساعت که میگذشت صدای قشنگت گوشمو نوازش میداد و میگفتی "دلم میخواد زنگ بزنم به تو چه..."!

خوشحال بودمو سرخوش که دوستم داره خب!همیشه موقع حرف زدن یه جای خلوت میرفتم که کسی منو نبینه

میدونی چرا؟ه.ه.ه...از اینکه کسی اشکامو ببینه خجالت میکشیدم...اونقدر مست صدات بودم که با هر موجش یه موجم توو چشمای من میرفت سمت ساحل صورتم...

اون زمانا خیلی اذیتتم میکردم.گاهی باهات لج میکردم ، گاهیم حرست میدادم .ولی با تمام وجودم میپرستیدمت...

دنیام رنگی شده بود و تو الهه ی طراوت زندگیم...کم میدیدمت و میزاشتم پای دانشگاه و درسات . مهم واسم بودنت بود حتی اگه دور،اگه نزدیک ...

خوشگلم،خوشحالم بزرگ شدی...من عقب موندم وتو رفتی!بازم مثل همیشه تو بردی.

اما بدون تو دیگه نه حاج علی ، نه پت و مت و نه سرخ حصار و غرب و شرق،هیچ کدوم نمیچسبه...

ه.ه....فدای یه تار موت!مثل همیشه میخوام تو برنده باشی و خوشحال...



من هستم





وقتي كه باد سرد پاييزي مياد و تنت رو نوازش ميكنه

وقتي كه همه سرشون پايينه تا از ضربه هاي خشك و سنگين باد در امان بمونن

تو سرت رو بالا ميگيري تا باد سرد

صورتت رو نوازش كنه

آخه باد هم دلش نمياد به زيباي چهره مردونه تو دست درازي كنه

وقتي همه دستها از سرما سرده و دست دادن با هيچ كس لذت بخش نيست

خزيدن تو پناه بازو هاي گرم و آتشين تو لذت بخشه

وقتي كه تاريكي همه دنيا رو ميگيره و هيچ چيز قابل ديدن نيست

برق چشمهاي تو كافيه تا شهر قلب من رو روشن كنه

نوشيدن از عصاره وجود تو از هر شرابي من رو مست تر ميكنه

نگاه كردن به چهره تو از ديدن آسمون پر ستاره كوير هم روحنواز تره

دستاي گرم تورو تو اين سرما فشردن

از پريدن از روي آتيش چهار شنبه سوري هم لذت بخش تره

خنده هاي تو

غرور تو

اخم تو

....

بدي در كار نيست

ببينم كاري تو اين دنيا هست كه لذتش از با تو بودن بيشتر باشه؟





نیم بوسه



دیشب چقدر دلم میخواست بلند بلند ، هق هق گریه کنم



ولی توی محیط خوابگاهی مجبور بودم لحاف رو بکشم سرم و بی سر و صدا اشک بریزم



بدجوری دلتنگ محمدم



این هفته شنبه هم ندیدمش



دقیقا اینجور مواقع که دیر می بینمش یک فکر مدام توی ذهنم جولان میده



اونم اینکه بعد از زن گرفتنه محمد ، باید به این وضع عادت کنم



باید خودمو عادت بدم که شاید ماه ها محمد رو نبینم



باید خودمو عادت بدم مثل دیشب توی خیالاتم با محمد حرف بزنم



توی خیالاتم باهاش سر رو یک بالش بزارم و تا پاسی از شب باهاش حرف بزنم



توی خیالاتم اون نوازشم کنه

همجنسگرا



چیزی که فکر نمی کردم ببینم

یک حرکت جالب برای همدردی و پشتیبانی از مجید توکلی :

مردان با لباس زنانه

http://www.facebook.com/photo_search.php?page=1&oid=198929939029&aid=-1&auser=&view=all



پسر



صدها نفر از مردان ایرانی، با انتشار عکس‌هایی که در آن چادر و روسری به سر کرده‌اند، از مجید توکلی دانشجوی بازداشت شده دانشگاه امیرکبیر حمایت کردند.

مجید توکلی، پس از سخنرانی در روز دانشجو از سوی ماموران امنیتی بازداشت شد. خبرگزاری فارس و روزنامه‌های حامی دولت با اعلام این‌که «این دانشجو با پوشیدن لباس زنانه قصد فرار داشته»، عکس‌هایی از وی با روسری و مقنعه منتشر کردند.

گفته می‌شود احتمال این‌که این عکس‌ها با استفاده از برنامه رایانه‌ای فتوشاپ تهیه شده باشد یا ماموران پس از بازداشت این دانشجو، وی را مجبور به پوشیدن لباس زنانه کرده باشند، وجود دارد. مجید توکلی در میان دانشجویان به «شرف جنبش دانشجویی معروف» است.

یکی از عکاسان ایرانی با انتشار فراخوانی در شبکه اجتماعی اینترنتی فیس‌بوک از مردان ایرانی خواسته‌است در اعتراض به این اقدام نیروهای امنیتی، عکس‌هایی با چادر و مقنعه از خود منتشر کنند.

در این فراخوان بازداشت این دانشجو و انتشار عکس وی با روسری و مقنعه حرکتی برای «فشار بر جنبش دانشجویی و حرکت سبز مردم ایران» و همچنین تلاشی برای «تحقیر زنان ایرانی» عنوان شده‌است.

در پی اعلام این طرح که هدف از آن «حمایت از مجید توکلی و اعلام انزجار از حجاب اجباری» عنوان شده تا کنون نزدیک به ۲۵۰ عکس از مردان با حجاب اسلامی در فیس بوک منتشر شده‌است.



در بخشی از این فراخوان آمده‌است: «برای این‌که ثابت کنیم با مجید توکلی هستیم. برای این‌که بگوییم لباس زنانه بد نیست و این حجاب اجباریست که بد است. چه بر تن زنان این سرزمین و چه بر چهره مجید توکلی. برای این‌که بدانند ما همه با هم هستیم، عکس‌هایتان را با حجاب منتشر کنید.»

پیشنهاددهندگان این طرح قصد دارند پوستری با این تصاویر و به منظور حمایت از مجید توکلی تهیه کنند.

مجید توکلی، دانشجوی دانشگاه امیرکبیر، روز ۱۶ آذر پس از سخنرانی در جمع دانشجویان معترض توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. وی در سخنان خود به صورت صریح از مقام‌های بلندپایه جمهوری اسلامی انتقاد کرده بود.

در این فراخوان بازداشت این دانشجو و انتشار عکس وی با روسری و مقنعه حرکتی برای «فشار بر جنبش دانشجویی و حرکت سبز مردم ایران» و هم‌چنین تلاشی برای «تحقیر زنان ایرانی» عنوان شده‌است

رسانه‌های طرفدار دولت می‌گویند این فعال دانشجویی برای فرار و ترس از بازداشت، لباس زنانه به تن کرده‌است. مجید توکلی ۲۱ آذر سال ۱۳۸۵، پس از اعتراض به حضور محمود احمدی‌نژاد در دانشگاه امیرکبیر بازداشت شد و ۱۵ ماه زندانی بود.

وی سال گذشته نیز پس از شرکت در مراسم سالگرد درگذشت مهدی بازرگان، مقابل حسینیه ارشاد بازداشت شد و ۱۱۵ روز در زندان اوین به سر برد.

در اعتراضات دانشجویی روز ۱۶ آذر شمار زیادی از دانشجویان در تهران و شهرهای دیگر بازداشت شدند.









No comments: