Sunday, April 18, 2010

 وبلاگ هایی که به خانه هنر اضافه شده اند

.
.
.
.
 .
.
 .
 .
.
.
غمگسار

.

زمانه دگرباش - آخرین مطلب


.
 از ترس چه از ایران فرار کردم؟
علی

این مطلب از خاطرات زندگی یکی از گی‌های ایرانی است که از دست کسی که در ایران تعقیب و تهدیدش می‌کرده فرار کرده و در حال حاضر بیرون از ایران زندگی می‌کند.
▪ ▪ ▪
اسم من علی است. من در یکی از روزهای اردیبهشت، ساعت یازده شب در بیمارستانی در تهران، متولد شدم. مادر و پدرم هر دو کارمندانی با رتبه‌ی بالا بودند و تا سال‌ها تنها نوه‌ی پسری بودم. ما با پدربزرگ و مادربزرگ‌ام در یکی از محله‌های خوب تهران زندگی می‌کردیم. پدربزرگ‌ و مادربزرگ‌ام هر دو تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی در دانشگاه‌های معتبر اروپا داشتند و در تربیت من نقش مهمی ایفا کردند. از دوران کودکی انگلیسی و نیز آلمانی آموختم. پدرم خیلی خوش‌گذران بود و شب‌ها دیر به خانه می‌آمد. مادرم رابطه‌ی خوبی با خانواده‌ی شوهرش نداشت. شش ساله بودم که تنها خواهرم به دنیا آمد. می‌توانم بگویم که مراقبت از او به عهده‌ی من بود. دوست‌اش دارم و یکی از دلایل فرار من از ایران همین نگرانی برای سرنوشت خواهرم است.
.
.
از میان کامنت ها
.


فقط یک ساعت خودتان را جای علی بگذارید، بعد قضاوت کنید. همه ی ما مسئول هستیم. این که مسئولیت فردی خودمان را فراموش کنیم، رژیم، جامعه و کوفت و زهر مار را مسئول بدانیم، کار راحتی است. انگار خودمان جزء مردم نیستم. شما به کسانیکه هم جنس گرا هستند، چگونه برخورد می کنید؟ خیلی برای شما عادی است که با این افراد سر و کار داشته باشید؟ که فرزندانتان با آنان نشست و برخاست داشته باشند؟ جرف مفت زیاد شنیدم ولی وقتی که پای عمل می رسد، از مرتچع ترین آدمها هم مرتجع تر می شویم. مسئولیت فردی را باید در همه جا بکار برد... می گوید بروید خودتان را به دست جراح بدهید، چون چاره ای نیست. ببخشید آقای مسیح، خواهش می کنم یک سنجاق به آن ... مبارک بزنید، می فهمید، دنیا دست کیست. عوض این که بگویم ما شما را تنها نمی گذاریم، دست در دست شما با ارتجاع، تفکر ارتجاعی و ... مبارزه می کنیم. از کیسه ی خلیفه می بخشیم.
علی جان، کار بسیار خوبی کردی که نوشتی. امیدوارم بتونی دوستان خوبی پیدا کنی. موفق باشی
-- گلی ، Apr 9, 2010



No comments: