*
وبلاگ هایی که این هفته به روز کرده اند
آبی آسمانی
پنجشنبه 29/12/87= در استقبال نوروز
قبل از این که بخواهم این پست را بنویسم خبری بسیار تاثربرانگیز را روی سایت ها دیدم که قلبم را به درد آورد و سراسر وجودم را از خشم لبریز کرد. امیدرضا میرصیافی وبلاگ نویس و روزنامه نگاری که به دلیل بیان عقاید خود در وبلاگ شخصیش و با اتهام توهین به رهبر و تبلیغ علیه نظام به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود ظهر دیروز و در آستانه ی سال نو در زندان اوین به طرز مشکوکی درگذشت. شرح خبر را می توانید از اینجا بخوانید. ننگ بر رژیمی که با وجود در اختیار داشتن این همه تریبون از قبیل صدا و سیما و روزنامه ها و نماز جمعه ها و ... حتی وجود یک وبلاگ با احتمالا 10 تا 20 خواننده را هم بر نمی تابد. حال و روز خانواده ی این جوان را تصور کنید که در آستانه ی سال نو به جای آوردن شیرینی و سبزه به خانه باید به زندان اوین بروند و پیکر بی جان عزیزشان را به خانه بیاورند.
آتش عشق
پنجشنبه 6/1/88= مدل های مو مطابق با فرهنگ ایرانی برای جی های عزیز
آخرین بازمانده از نسل ... هم سرشت
جمعه 23/12/87= و عاشق کسی است که با خوردن هر تیر
تصمیم می گیرد
تمام تیرها را بخورد
شنبه 24/12/87= کونی بودن هر کس
به اندازه ی
روزی اوست
یکشنبه 25/12/87= و روزی هر کس
به اندازه ی
سوراخ های تن او
یکشنبه 25/12/87= از تسلیم و کرنش در برابر خواست و اراده ی پروردگاه گریز و گزیری نیست - وبلاگ دکتر بهنام اوحدی
دوشنبه 26/12/87= کونی که شجاعانه داده می شود
همه
را به غبطه وامی دارد
سه شنبه 27/12/87= و کونی که بزدلانه داده شود
همه
را کون خواره می کند
چهارشنبه 28/12/87= آدمی که قرار است بمیرد
بهتر است با کون داده بمیرد
تا با کون وا داده بمیرد
پنجشنبه 29/12/87=
ما همجنسگرایان همجنسبازیم همش در
حال
حال حال
حال حال حال
حال حال حال حال
حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال
حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال حال
بازیدن
جمعه 30/12/87= مثل یک کونی پاک
و
مثل یک کونی پاک باز باشیم
آدم آهنی
چهارشنبه 29/12/87= Homogenizing - II
آرزوهای یک همجنسگرا
یکشنبه 25/12/87= عشقی به رنگ لباس های خاکی
ابژکتیو
جمعه 30/12/87= سال نو مبارک از تبریک های کلیشه ای اصلا لذت نمی برم ! دل هاتون مثل سال جدید، نو
پنجشنبه 6/1/88= لانگ شات
پنجشنبه 6187= اندر حکایت نوروز
ادب نامه
سه شنبه 20/12/87= آسیب / طبقه اجتماعی / کجای این جامعه؟
چهارشنبه 28/12/87= نوروز
حس خوبی در هوا هست
اما نه اون حسی که وقتی 10 ساله بودم
حسی که با حس های دیگر قاطی شده
حسی که دیگر مثل قبل زلال و پاک نیست
حس خوب به چند نفر و چند وبلاگ محدود م یشود
آنهم برای همین لحظات بیانش می کنم
یا شاید نباید بیانش بکنم چه فرقی داره
عید همه شما مبارک
اینجا سرزمین آفرینش
یکشنبه 2/1/87=
پسر
سالی دگر گذشت تا آغازی دگر پیش رو باشد، در این آغازین روزهای سال هدیه ای آماده کرده ایم که تقدیم می گردد و امید است مقبول افتد.
آنچه در زیر می بینید حاصل تلاش بهبد پرشان عزیز و همکاری ناچیز این کمترین با ایشان است، سالنامه ای برای دگرباشان ایرانی، از ویژگی های تقویم امسال می توان به وارد کردن تاریخ روز جهانی مبارزه با هموفوبیا و روز جهانی مبارزه با ایدز در این سالنامه ( به رنگ صورتی! ) نام برد و البته توجه به از دست ندادن ویژگی های سال گذشته.
این سالنامه که در 12برگ برای چاپ در قطع A4 تهیه شده است در دو قالب پی دی اف و جی پی جی ( به صورت عکس ) تقدیم می گردد و امید است موجب رضایت حداکثری را در پی داشته باشد.
با آرزویی روزگاری خوش همراه با پیروزی و سربلندی برای همه، سالنامه 1388 دگرباشان ایرانی تقدیم می گردد
پسر شیرین
دوشنبه 26/12/87= آقا من گم شدم . بچه زندگی من همش شده کار. کار همه چیمو ازم گرفته- فکرم- زندگیم-لباسم-تیپم-حرف زدنم همه چیم شده کار.
سه شنبه 27/12/87= از قدردانی در برابر شهامتن و روشنفکری دکتر اوحدی گریز و گزیری نیست. ممنونم .
چهارشنبه 28/12/87= حمید سلام سلام. من شاید به خاطر تو عقایدمو عوض کنم.
پسرای کوچه پشتی
سه شنبه 27/12/87= در میان هوا و زمین و زمان هایی دیگر
پنجشنبه 29/12/87= من آرزو داشتم: خداحافظ رامتین
یک – در زندگی لحظههایی هست که باید تصمیمهایی برخلاف نظر شخصی خودت بگیری. لحظههایی که باید به چیزی که عشق میورزی پشت کنی و خودت را از فضایی کاملن دلخاسته بیرون بکشی. امروز بهار آغاز میشود. بهار امسال برای من، شروع رودررویی با روزهای سختی است که روح و روان من را با خودش خرد خواهد کرد. امسال سال خوبی برای من نیست. من کاملن به دلایل شخصی و مشکلات شخصی، مجبورام ساعتهای زیادی را از برنامههای کاری خودم آزاد کنم. مجبور شدهام تمام برنامههایم را تغییر بدهم. نمیدانم توان گذراندن این روزها را دارم یا نه. نمیدانم جسمام چقدر میتواند همهی این چیزهای مزخرفی که در پیش است را تحمل کند. ممکن است خیلی زود، تا پایان بهار، مشکلات تمام شوند و من بتوانم به زندگی عادی خودم برگردم. ممکن است مشکلات تا ماهها امتداد یابند و من هیچ توانی برای مقابله با مشکلات ندارم. من همین الان هم قدرت تمرکز خودم را از دست دادم و نمیتوانم کاری انجام بدهم. بیش از یک هفته است که تمام برنامههایم متوقف مانده و در سکوت همهچیز را نگاه میکنم. من مجبورم، مجبورم تصمیمی بگیرم که از گرفتن آن واقعن واقعن با تمام وجود و روح متنفرم. من مجبورم خودم را از «چراغ» و تمام برنامههای آن خارج کنم و وبلاگ «رامتین» فعلن به صورت موقت تعطیل میشود تا برنامهیی تازه برایش بریزم
دوم – شش ماه گذشته که با «چراغ» زندگی کردم، از هفتههای شروع برنامهریزی و انتشار چهار شماره، هفتههای زیبایی بودند. با آدمهای مختلف و گوناگونی آشنا شدم. زندگی تازهیی را تجربه کردم. مجله روند رو به رشدی را دنبال میکند. آدمهای تازهیی وارد کار شدهاند. تجربههای جدیدی را شاهد بودم. از یک سو این تجربه موفق و زنده بود، از یک طرح تلخ و زننده. من در این شش ماه، با این واقعیت تلخ روبهرو شدم که چقدر فضای سنگین و سیاهی روی دنیای کوییر ایرانی قرار گرفته است. تحمل این فضا در چند هفتهی پایانی سال هشتاد و هفت برایم واقعا سخت بود. از یک طرف مشکلات شخصی تمام انرژی من را صرف خودش میکرد، از یک طرف این فضای سنگین من را داشت خرد میکرد، حالا در سال نو، میدانم که چقدر بیصبر و آتشین خواهم شد در این روزهایی که بیایند. روزهایی که هیچ چیزی برای خود من باقی نمیگذارند. وقتی نمیتوانم کار کنم، منطقیست که دیگران را معطل خودم نگه ندارم. من واقعا امیدوارم در این فضای جدید که برای مجله درست شده است، آدمهای جدید باز هم خودشان را به مجله برسانند و «چراغ» واقعا برای خود ما باشد. من مجبورم، ولی لطفن شما «چراغ» را تنها نگذارید
سوم – من آرزو داشتم، من واقعن آرزو داشتم. من را ببخشید و خدا نگهدارتان باشد
پسر تنهای خسته
سه شنبه 27/12/87= آتشی در آستانه ی خاموشی
پنجشنبه 29/12/87= بهار اومد
جمعه 30/12/87= سی ام اسفند
پراکنده های کسری
شنبه 1/1/88= اندک اندک خودپرستان می رسند
وبلاگ نشریه چراغ
چراغ 51
ویژه ی زندگی، نوروز 1388، منتشر شد
خانه شیشه ای
دوشنبه 26/12/87= پراپ 8
چهارشنبه 28/12/87= پچ پچ
یک شنبه 2/1/88= پست قبلی
یک شنبه 2/1/88= همه جا
سه شنبه4/1/88= روزها
خاطرات یک مرد تنها
شنبه 1/1/88= به یاد بهار
جل پاره های بی قدر عورت ما (دیونیزوس)
جمعه 23/12/87= همجنسگرایی ، نظریه کوییر
شنبه 24/12/87= چراغ، ندا و باقی قضایا
پنجشنبه 29/12/87= تیک 2
تاریخچه ی شخصی
سه شنبه 4/1/88= صرف گذشته فعل زیستن (تاریخچه شخصی 2)
دستنوشتهای یک همجنسگرا
دوشنبه 26/12/87= دو برداشت (ایران دخت)
سه شنبه 27/12/87= سایت پاسخگو و مشاوران آن
چهارشنبه 28/12/87= خانه هنر و وبلاگ دکتر اوحدی
شنبه 1/1/88= بلاگفا و دکتر اوحدی
دوشنبه 3/1/88= دوباره خود را خیس کردم
چهارشنبه 5/1/88= مگر تو خواجه ای
پنجشنبه 6/1/88= وبلاگ دکتر اوحدی دیگر مسدود نیست
ساقی قهرمان
دوشنبه 26/12/87= گزارش
فاروق (شرح صدر)
جمعه 23/12/87= نابیناتر از مردم
جمعه 23/12/87= کودک و هیولا
30/12/87= هدیه نوروزی شرح صدر
فالش
14
فرهنگسار
سری بیستم، اسپانیا
و اما ایران ما
آخرین بازمانده از نسل ... هم سرشت
این فریادهای یک همجنسگراست که در ناکجاترین بودن تبعید است
*
قهوه ترک
این فریادهای یک همجنسگراست که در ناکجاترین بودن تبعید است
*
معتبرترین شاعر ادبيات ھم جنس گرایی ایران امروز، ھمسرشت، وقتی شروع به انتشار اشعار خود در فضای وبلاگ کرد، ھمزمان به خاطر صدای پرقدرت و اطمينان بخشی که به جامعهی دگـ.رباشی بخشيد، نقش پيشرو فکری را نيز به دوش گرفت. در شرایطی که جامعهی دگـ.رباشی از حقوق مدنی و شرکت در امور اجتماع بیبھره است، و مرد ھم جنس گرا با نام و ھویت خود در اجتماع ظاھر نمیشود، ھمسرشت با چھرهی شخصيتی قوی و مدعی ظاھر شد و سيستم را به جرم انکار حقوق انسانی خود محکوم کرد. با نگاھی تحقيرآميز و از بالا، سر سيستم داد کشيد و مسخرهاش کرد، ھرگز التماس نکرد. رفتار تمسخرآميز او در برابر ذھن تبعيضگر دگرجنـ.س گرایان، برای آن بخش از وبلاگنویسی دگرباشی که احساس میکرد قربانی فرھنگ حاکم، و نياز شدید خود به بازگویی درد و اندوھی که از آن فرھنگ به زندگیاش ریخته، شده، تأثير شفابخش داشت
دردی که وبلاگنویسی دگرباشی احساس میکرد، واقعی بود. واقعیتر از کاریزمای ھمسرشت در شعر، اما ھمان درد زمانی که گزینهی پيشنھادی ھمسرشت مطرح شد، یعنی از موضع قدرت گوش فرھنگ را گرفتن و پيچاندن، کمرنگ شد. توان آن یافته شد که در سطح وبلاگھا، با اعتماد به نفس، خود را گی ببينی: ھم جنس گرام من، آی استریت ھا؛ و توان دوست داشتن خود و عشق به خود یافت شد، و این شد که بازی دست عوض کرد؛ وبلاگ نویسی گی دیگر قربانی فرھنگ دگرجنـ.سگرا نبود، بلکه منتقد جامعهای شده بود که آنقدر با ھوش نيست تا راه را برای عدالت اجتماعی باز کند
در شعرش، ھم سرشت، انگار تاروپود فرھنگ را ھدف گرفته باشد، کلمه را درست از سر غضروفھا قطع میکند و دو پاره و سه پاره ھر جا که ممکن باشد یک کلمه را تبدیل به کلمهھای تازه میکند. کلمه را به تکهھای متعدد تقسيم میکند و از دل یک کلمه یک گی بيرون میکشد. ھر چند این ھمان گیای که در کلمهی انگليسی زندگی میکند نيست، اما با قطعه قطعه کردن کلمهی فارسی و متمایز کردن گی آن، (زندگی/زنده گی) اینگونه به نظر میآید که ھم جنس گرایی پنھان در کلمه/شخص را بيرون کشيده و در معرض دید میگذارد
آثار ھمسرشت، از اسفند 1384 در وبلاگ و نيز به صورت کتاب الکترونيکی از 1386 ، ھر دو با نام آخرین بازمانده از نسلِ … ھمسرشت، در دسترس مخاطب است. ھمسرشت قرار را بر این گذاشته که ھرگز ھرگز از ھيچ چيزی به غير از ھم جنس گرایی در چارچوب فرھنگ ایرانی ننویسد. شعر ھمسرشت، در صحنهی شعر فارسی امروز به دليل برھنه کردن حقيقت، حقيقتی که ھنوز برای جامعهی ادبی دگرجنـ.سگرای ایرانی ناشناخته است، ھم به لحاظ ابعاد این حقيقتگویی و ھم به خاطر شيوهی این حقيقتگویی، بیھمانند است. اما تمام ویژگی شعر ھمسرشت حقيقتگویی نيست. دانش عميق او از زبان فارسی به طور کل، و قابليت کمياب او برای حکومت بر این زبان و ورز دادن کلمه و تغييرمکان کلمه در عبارت و تبدیل عبارت به خلاف سنت رایج، با توانایی او برای به زبان کشاندن حقيقت ھولناک، با وجود مخاطرات، به شعر او چيزی شبيه خاصيت رستاخيز خورانده است
تعصب شدید برای خلق موجود بینقص، ویژگی ھمسرشت است. غيرممکن است کسی ھوس ویرایش کار او را به خود راه بدھد، این شعر به شکل وحشتناکی دقيق و در جای خود است. صدای خشن این شعر، به خاطر فرھيختگی عميق شعر و دانش شاعر در بکارگيری ابزار خشونت، از اندازه بيرون که میرود، از اندازه بيرون به نظر نمیآید؛ در ھيچ جملهای کنترل این ابزار به دست خشونت نيفتاده است، ھميشه در دست شعر مانده است. ھمهی شعرھا موسيقی درونی تلخ و اندوھگين دارند، شاید به خاطر فضای سکونتشان
دردی که وبلاگنویسی دگرباشی احساس میکرد، واقعی بود. واقعیتر از کاریزمای ھمسرشت در شعر، اما ھمان درد زمانی که گزینهی پيشنھادی ھمسرشت مطرح شد، یعنی از موضع قدرت گوش فرھنگ را گرفتن و پيچاندن، کمرنگ شد. توان آن یافته شد که در سطح وبلاگھا، با اعتماد به نفس، خود را گی ببينی: ھم جنس گرام من، آی استریت ھا؛ و توان دوست داشتن خود و عشق به خود یافت شد، و این شد که بازی دست عوض کرد؛ وبلاگ نویسی گی دیگر قربانی فرھنگ دگرجنـ.سگرا نبود، بلکه منتقد جامعهای شده بود که آنقدر با ھوش نيست تا راه را برای عدالت اجتماعی باز کند
در شعرش، ھم سرشت، انگار تاروپود فرھنگ را ھدف گرفته باشد، کلمه را درست از سر غضروفھا قطع میکند و دو پاره و سه پاره ھر جا که ممکن باشد یک کلمه را تبدیل به کلمهھای تازه میکند. کلمه را به تکهھای متعدد تقسيم میکند و از دل یک کلمه یک گی بيرون میکشد. ھر چند این ھمان گیای که در کلمهی انگليسی زندگی میکند نيست، اما با قطعه قطعه کردن کلمهی فارسی و متمایز کردن گی آن، (زندگی/زنده گی) اینگونه به نظر میآید که ھم جنس گرایی پنھان در کلمه/شخص را بيرون کشيده و در معرض دید میگذارد
آثار ھمسرشت، از اسفند 1384 در وبلاگ و نيز به صورت کتاب الکترونيکی از 1386 ، ھر دو با نام آخرین بازمانده از نسلِ … ھمسرشت، در دسترس مخاطب است. ھمسرشت قرار را بر این گذاشته که ھرگز ھرگز از ھيچ چيزی به غير از ھم جنس گرایی در چارچوب فرھنگ ایرانی ننویسد. شعر ھمسرشت، در صحنهی شعر فارسی امروز به دليل برھنه کردن حقيقت، حقيقتی که ھنوز برای جامعهی ادبی دگرجنـ.سگرای ایرانی ناشناخته است، ھم به لحاظ ابعاد این حقيقتگویی و ھم به خاطر شيوهی این حقيقتگویی، بیھمانند است. اما تمام ویژگی شعر ھمسرشت حقيقتگویی نيست. دانش عميق او از زبان فارسی به طور کل، و قابليت کمياب او برای حکومت بر این زبان و ورز دادن کلمه و تغييرمکان کلمه در عبارت و تبدیل عبارت به خلاف سنت رایج، با توانایی او برای به زبان کشاندن حقيقت ھولناک، با وجود مخاطرات، به شعر او چيزی شبيه خاصيت رستاخيز خورانده است
تعصب شدید برای خلق موجود بینقص، ویژگی ھمسرشت است. غيرممکن است کسی ھوس ویرایش کار او را به خود راه بدھد، این شعر به شکل وحشتناکی دقيق و در جای خود است. صدای خشن این شعر، به خاطر فرھيختگی عميق شعر و دانش شاعر در بکارگيری ابزار خشونت، از اندازه بيرون که میرود، از اندازه بيرون به نظر نمیآید؛ در ھيچ جملهای کنترل این ابزار به دست خشونت نيفتاده است، ھميشه در دست شعر مانده است. ھمهی شعرھا موسيقی درونی تلخ و اندوھگين دارند، شاید به خاطر فضای سکونتشان
قهوه ترک
شنبه 24/12/87= خرید
پنجشنبه 29/12/87= حسابرسی
جمعه 30/12/87= سا نو مبارک
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
سال نو رو به همه ی کافه نشین ها و هم اندیشان تبریک می گم ...
ان شاء الله امسال سال پر از برکت باشه برای هممون به همراهی دل خوش ، سلامت ، سعادت ، بهروزی ، بهرنگی به همراه موفقیت های فراوون در کنار کسانی که دوستشون داریم.
و یک آرزوی مخصوص که اونایی که بالای ۲ سال هست که منو میشناسن می دونن که از بلاگ قبلی در جستجوی اون بودم...
آرزو می کنم که هر کسی که به دنبال یافتن عشقی هست عشقی پایدار
و دو طرفه که باعث تکامل هر ۲ نفر بشه ،رو پیدا کنه و هر کسی
هم که عشقی رو پیدا کرده با اون عشق تا پایان ایام به شادی و
سعادتمندی زندگی کنه...
گیهان
مکث
چه کسی باید این شش درصد را درمان کند؟
نیویورک نیویورک نیویورک: نیویورک خاکستری رنگین
میرزا کسری بختیاری
جمعه 23/12/87= نسیم نامه حافظ
یکشنبه 25/12/87= سومین شماره جنسیت و جامعه
چهارشنبه 28/12/87= بهترین دوست
جمعه 30/12/87= سال نو مبارک
سه شنبه 24/12/87= آقای مدیری نوآوریت کجا رفته؟
چهارشنبه 25/12/87= چهارمین شماره جنسیت و جامعه
KO
سه شنبه 20/12/87= حذف شد
سه شنبه 4/1/88= جاذبه ی تو
چهارشنبه 5/1/88= امروز (پنجم فروردین هزار و سیصد و هشتاد و هشت) یادم بماند. ظهر که خوشحال بودیم و شب که دیروقت بود و باران می بارید تند تند و خوشحال بودیم ..
هم آوا- مرز تازه
مسدود شد
هم آوا - راه تازه
یکشنبه 25/12/87= پایان سرایش شاهنامه
پنجشنبه 29/12/87= آخرین شب یکهزاروسیصدوهشتادوهفت
جمعه 301287= آخرین ساعات سال یکهزاروسیصدوهشتادوهفت
هم آوا روی بلاگفا مسدود شد!!! باز جای شکرش باقیه زودتر از اینکه بیرونم کنند خودم با آبرو جا به جا شدم... به هر حال با توجه به اینکه نه عکس پورن داشتم و نه مطلب پورن، این رو می رسونه که کارم زیاد هم بد نبوده ...
از همینجا در خانه ام، سال جدید رو به همه ی دوستانم تبریک میگم و برای همه سلامتی و خوشی آروز دارم ... به امید سالی پر بار برای همه ایرانیان به خصوص دگرباشان ایرانی
هر روزتان نوروز ... نوروزتان پیروز
چهارشنبه 5/1/88= می فهمم که
پنجشنبه 6/1/88= ششم فروردین روز امید
همین که هست
سه شنبه 5/1/88= رسانه های ما
سه شنبه 5/1/88= امروز هم آرتیم زن دوم دایی آزاترم اومد
سه شنبه 5/1/88= عاقبت نداره این کارا
سه شنبه 5/1/88= دیشب دیدم حدود نصف شب
سه شنبه 5/1/88= راست میگه؟
سه شنبه 5/1/88= تقدیم به آقا رضا که معلوم نیست چرا هنوز به آدم ها امید داره
سه شنبه 5/1/88= اندر منافع با یه نفر همه چیز یکی شدن و باقی رو به ... حواله کردن یا چی شد از اسم آرشام بدم اومد
چهار شنبه 6/1/88= Depuis qu'il est parti
چهارشنبه 6/1/88= بابک بر هر درد بی درمان دواست
چهارشنبه 6/1/88= برو گمشو از جلوی چشمم
چهارشنبه 6/1/88= هذا بینی و بینک
چهارشنبه 6/1/88= مارکی دوساد رو می شناسید؟ نه؟ سادیسم رو شنیدید؟ اون هم نه؟ شنیدین می گن مرض داری؟ اینو عمرا نشنیده ب
پنجشنبه 7/1/88= Classic Style or Funky Biker
پنجشنبه 7/1/88= مرگ بر دین 3 یا مسخره بی کاری با دم شیر بازی می کنی؟
پنجشنبه 7/1/88= ....
پنجشنبه 7/1/88= عیسی اگه نجات بلد بود بده خودشو از دست شما نجات می داد
پنجشنبه 7/1/88= امیدوارم منظورم روشن باشه الان دیگه این جا
پنجشنبه 7/1/88= خوب که اعصاب آدمو خرد کردید، خوب که به آدم توهین کردین
یادداشت های روزانه ی یک دزد
شنبه 24/12/87= اصطلام - چهار
یکشنبه 25/12/87= اووووووووف
یکشنبه 25/12/87= همجنسگرایی بیماری نیست- دکتر اوحدی
ما سالهاست نه با روانشناسی، که با روانشناسی اسلامی طرف هستیم؛ چیزهایی که هنوز اسلام و فهم اسلامی نتوانسته است هضم کندشان مرجوع میشوند به معجزه و خواست خدا؛ حکمت خداوند دقیقا همان چیزی است که ما – انسانها – نمیتوانیم بفهمیم. خداوند ما را همجنسگرا ساخته است؛ پس باید از خداوند شاکر باشیم. ... نوشتهی زیر از دکتر بهنام اوحدی است. ایشان را باید به خاطر نوشتن چنین متن تاریخسازی ستود. بوس بهنام
سه شنبه 27/12/87= اصطلام - پنجپنجشنبه 29/12/87= اصطلام - شش
چهارشنبه 5/1/88= اصطلام - هفت
http://www.bayut.blogfa.com
جمعه 23/12/87= دو خط موازی به هم می رسند؟ - داستان کوتاه
شنبه 24/12/87= سیاه- قسمت دوم
شنبه 24/12/87= می داند
دوشنبه 26/12/87= رقص آرام - این شعر توسط یک نوجوان مبتلا به سرطان نوشته شده است
دوشنبه 26/12/87= یاوه نهمه- حرف سوم
دوشنبه 26/12/87= چهارشنبه سوری مبارک باد
منشأ وزمان پيدايش چهارشنبه سوري دقيقاً مشخص نيست. اما در ايران باستان، روز چهارشنبه آخر سال نحوست داشته است و براي رفع نحوست، آتش را كه مظهر فروغ ايزدي بوده است روشن مي كردند و از روي آن مي پريدند.
باورود اسلام به ايران تا قبل از انقلاب اسلامي، اين مراسم پابرجا ماند؛ چون آتش در اسلام جزو مطهرات است و هرچيز ناپاكي كه در آتش بسوزد پاك و طاهر مي شود. از طرفي، اعراب هرچهارشنبه را نحس مي دانند و نحوست اين روز را به وسيله ي افروختن آتش رفع مي كنند. پس از انقلاب اسلامي و به ويژه در دوران جنگ هشت ساله ي ايران و عراق كه برگزاري عروسي نيز به نوعي مذموم بود، اين سنت ديرينه، به مدد تبليغات منفي، رفته رفته كمرنگ شد و امروزه آنچه درشهرهاي بزرگ ايران، به خصوص تهران در اين شب انجام مي گيرد بيشتر به جنگ و نزاع شبيه است تا سور و شادي.
جشن چهارشنبه سوری به همراه ديگر آيين آن با گوناگوني و زیبایي بسيار و آواز و ترانه های شادی بخش و بزم و پایکوبی در همه سرزمین ایران بزرگ از چند هزار کیلومتری کردستان تا چین برگزار می شود. گستره برگزاری این جشن، نشان از شكوه و پايندگي فرهنگ كهن اين بوم دارد.
« واژه جشن از کلمه « یسنه» آمده که ریشه اوستایی دارد و به معنی ستایش کردن است . بنابراین معنی واژه جشن، ستایش و پرستش است . هدف از برگزاری جشن ها در ایران باستان ، ستایش پرودگار ، گردهمایی مردم، سرور و شادی، داد و دهش و بخشش به بینوایان و زیردستان بوده است»(2).
سور (sur ) واژه ای پهلوی است که به معنای : مهمانی، بزم، جشن، جشن عروسی آمده است. و " سوری" نیز به معنای : گل سرخ رنگ، رنگ سرخ ، شادی و چیزی که به رنگ سرخ باشد مورد استفاده قرا گرفته است. پس چها رشنبه سوری را می توان یک جشن و شادی دانست که با سرخی همراه است و این سرخی همان آتش است. اما اگر بپذیریم که چهارشنبه سوری همان جشن سوری است و جشن سوری به معنای ستایش آتش؛ نباید این ترکیب ما را به اشتباه بیاندازد که مردم آتش را به عنوان خدا ستایش می کردند. همانطور که پیش تر گفته شد هر چیز خوبی به خدا نسبت داده می شود و دراین میان روشنایی آتش که مهم ترین نقش را در زندگی بشر بازی می کند ، نشانی از حضور خداوند است. اگر بخواهیم برای این نوع ستایش مثالی ذکر کنیم می توان به ستایش کعبه که قبله مسلمانان است اشاره کرد. آیا مسلمانان در کعبه به ستایش سنگ می پردازند یا به ستایش خداوند؟. بدون شک کعبه مکانی روحانی است که انسان را به یاد خدا می اندازد و انسانی که به سوی آن سجده می کند، نه برای سنگ که برای بزرگی خداوند به خاک افتاده است . توجه به آتش و احترام به آن نیز برای انسان ایران باستان چنین بوده است و هم اکنون نیز در بسیاری از ادیان ، روشن کردن آتش پیش از نیایش مرسوم است که می توان برای مثال به « روشن کردن شمع» در مکان های مقدس اشاره کرد. پس جشن سوری یا چهارشنبه سوری مراسمی است که مردم در کنار آتش به شادی می پردازند و این شادی نوعی ستایش و سپاس از خداوند است که با پایان دادن به زمستان و تولد بهار و سبزی به آنها زندگی تازه می بخشد.
.
ريشه واژه:
چهار شنبه سوری از دو واژه "چهارشنبه" پايان سال و واژه "سوری" كه همان "سوريك" پهلوي و به چم معنی سرخ است ساخته شده است و روي هم رفته به چم چهارشنبه سرخ است.
پيشينه و سرچشمه:
به باور نيكان ما در پنج روز مانده به پايان سال فروهر مردگان براي سركشي بازماندگان خود به زمين فرود می آيند و در پايان شب سال كه پايان جشن گاهان بارهمسپهمديم است و پسان (بعداً) بازنمود خواهد شد، بر روي بام رفته و فانوسی به لبه بام خود می گذاشتند كه تا بامداد روشن است. سپيده دم بر روی بام می رفتند و آتش افروزی آغاز مي شد كه با نوای اوستا در هم مي آميخت. اين آيين با دميدن نخستين پرتو خورشيد پايان می پذيرفت و نوروز آغاز می شد. گويا آيين آتش افروزی شب جشن چهارشنبه سوری از آتش افروزی زرتشتيان يا ايرانيان باستان در شب پايان سال سرچشمه گرفته شده است ولی آيين آن با آيين شب پايان سال بسيار ديگرگون است.
چرا چهارشنبه پاياني سال
ديدگاه های گونگون درباره برگزيدن شب چهارشنبه برای اين آيين:
در ايران باستان خريد نوروزي همچو آينه، كوزه و اسپند را از چهارشنبه بازار فراهم ميكردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و خريد هر كدام هم آيين ويژه اي را نويد می داد. شايد جشن شب چهارشنبه سرچشمه از چهارشنبه بازار دارد.
نخستین و کهن ترین نسكی (کتابی) که در آن نام چنین آتش افروزی آورده شده است، "تاریخ بخارا" نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولي گزاره "هنوز سال تمام نشده بود" و نیز "شب سوری" آمده است.
دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه سوری را مي آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلير ايران، بهرام چوبینه است. ولي چرا چهارشنبه؟
بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
...
ز جیهون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند
برگزاری آيين جشن چهارشنبه سوري:
پسين (غروب) بوتهها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش به نماد "پندار نیک"، "گفتار نیک" و "کردار نیک" و یا هفت امشاسپند "هرمزد"، "وهومن"، "اردیبهشت"، "شهریور"، "سپندارمذ"، "خورداد" و "امرداد"، روی هم مي گذارند و هنگامی كه خورشيد فرو مي نشیند، آن را بر مي افروزند تا آتش سر به آسمان كشيده جانشين خورشيد شود. آتش ميتواند در بيابانها يا رهگذرها يا در خرند (حياط) و بام خانهها افروخته شود.
هنگامي كه آتش گُر كشيد از رويش ميپرند و ترانههايی كه در همه آنها نشان از تندرستي و بارآوری و پاكيزگی است، ميخوانند:
"سرخی تو از من و زردی من از تو" كه در اينجا سرخی آتش نماد تندرستی و شادابی و روشنايي است و زردی نماد بيماری و اندوه و سستی است.
آتش چهار شنبه سوری را خاموش نميكنند تا خودش خاكستر شود. سپس خاكسترش را كه سپند (مقدس) مي دانند، كسی گرد آوري مي كند و بی آنكه پشت سرش را نگاه كند، سر نخستين چهار راه مي ريزد. در باز گشت، باشندگان خانه از او ميپرسند:
كيستی؟
ميگويد: منم
از كجا مي آيي؟
از اروسی (گوشزد: واژه اروسي اوستايي است كه به عربي رفته و عرب ها آنرا به گونه عروسي می نويسند)
چه آوردهاي؟
تندرستی
آيين چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم كردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، فال گوش ایستادن، فال کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بيابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن كوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه گری، شکستن گردو، گفتن آرزوها به آب روان، فریاد زدن خواسته ها در چاه كهن، ياري خواستن از "چهارشنبه خاتون"، رنگ کردن خانه با گِل هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و ....
بوته افروزی
در ايران رسم است كه پيش از پريدن آفتاب، هر خانواده بوته هاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كرده اند روي بام يا زمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت «گله» كپه مي كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي شوند و بوته ها را آتش مي زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوته هاي افروخته مي پرند، تا مرگ ضعف و زردي ناشي از بيماري و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخي و شادي به هستي خود ببخشند. مردم در حال پريدن از روي آتش ترانه زیر را می خوانند.
زردي من از تو ، سرخي تو از من
غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا
اي شب چهارشنبه ، اي كليه جاردنده ، بده مراد بنده
هر خانه زني خاكستر را در خاك انداز جمع مي كند، و آن را از خانه بيرون مي برد و در سر چهار راه، يا در آب روان مي ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را مي كوبد و به ساكنان خانه مي گويد كه از عروسي مي آيد و تندرستي و شادي براي خانواده آورده است.
در اين هنگام اهالي خانه در را به رويش مي گشايند. او بدين گونه همراه خود تندرستي و شادي را براي يك سال به درون خانه خود مي برد. ايرانيان عقيده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضاي خانه را از موجودات زيانكار مي پالايند و ديو پليدي و ناپاكي را از محيط زيست دور و پاك مي سازند. براي اين كه آتش آلود نشود خاكستر آن را در سر چهارراه يا در آب روان مي ريزند تا باد يا آب آن را با خود ببرد.
مراسم کوزه شکنی
مردم پس از آتش افروزي مقداري زغال به نشانه سياه بختي،كمي نمک به نشانه شور چشمي، و يكي سكه دهشاهي به علامت تنگدستی در كوزه اي سفالين مي اندازند و هر يك از افراد خانواده يك بار كوزه را دور سر خود مي چرخاند و آخرين نفر ، كوزه را بر سر بام خانه ميبرد و آن را به كوچه پرتاب مي كند و مي گويد: «درد و بلاي خانه را ريختم به توي كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تيره بختي، شور بختي و تنگدستي را از خانه و خانواده دورمیکنند زیرا می گويند که فروهرها از کوزه نو دیدن خواهند کرد و آب پاشيده شده، نشان روشنايی در خانه است. در زمان ساسانیان به جای آب، سکه هایی را درون کوزه می انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می کردند براي اينكه روزی و فزوني برای آنان فرستاده شود
فال گوش نشینی
غروب زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن داردند یا آرزوی و زیارت و مسافرت مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوی فرزند شب چهارشنبه نیت می کنند و از خانه بیرون می روند و در سر گذر یا سر چهار راه كه نماد گذار از دشواري ها بود ميايستادند. گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت کردن رهگذران تفال می زنند اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن خواهند . بدرستي آنها از فروهرها ميخواستند كه گره كارشان را با كليدی كه زير پا داشتند، بگشايند
آش چهارشنبه سوری
خانواده هایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای بر آمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می گردند و در شب چهار شنبه آخر سال «آش ابودردا»یا «آش بیمار »می پختند و آن را اندکی بیمار می خوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش می کردند.
تقسیم آجیل چهارشنبه سوری
زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهار شنبه آخر سال آجیلي از هفت مغز مغز و ميوه خشكك به نماد هفت امشاسپندان درست شده و آن را در سفره چهارشنبه سوری می گذارند تا همه خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند و امروزه آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذری اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است
حدود بيست و چند سال پيش، شب چهارشنبه ي آخر سال مراسم متنوعي داشت كه در استانهاي مختلف به اشكال گوناگون صورت مي پذيرفت و اكنون نيز برخي از آن رسوم در بعضي از استانهاي ايران برگزار مي شود كه در اين نوشته به برخي از آنها اشاره شده است:
1- استان آذربايجان شرقي
تبريزي ها در شب چهارشنبه سوري به روي هم آب يا گلاب مي پاشند و معتقدند آب پاشيدن، زندگي را با سعادت قرين مي كند. از ديگر رسوم ضروري اين شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در اين خنچه معمولاً ميوه،شيريني، گلدانهاي پرگل، ماهي و خلعت(پارچه) براي خانواده ي عروس و خود عروس گذارده مي شود. دختران دم بخت تبريزي هنگام پريدن از روي آتش مي خوانند:
« بختم آچيل چهارشنبه» يعني: چهارشنبه! بختم را بازكن
برای خواندن ادامه متن روی ادامه مطلب کلیک کنید .
چهارشنبه 28/12/87= یه خواهش کوچولو
جمعه 30/12/87= سال نو مبارک
مکانی برای با هم بودن
فروردین - آرزوی آخر سال - خدایا دوستانم را در پناه خود حفظ کن و به ما آرامش عطا بفرما
جمعه 30/12/87= سال نو مبارک از تبریک های کلیشه ای اصلا لذت نمی برم ! دل هاتون مثل سال جدید، نو
پنجشنبه 6/1/88= لانگ شات
پنجشنبه 6187= اندر حکایت نوروز
خورشید بانی
اینم هفت سین امسال من ... باز هم در تنهایی اما ایندفعه کوچیک نیست
دلبازی
شنبه 1/1/88= تن های تازه، سال تازه
پنجشنبه 6/1/88= دیگران باطنشان برای خودشان
Let's Do it Rainbow
چهارشنبه 5/1/88= من و بوی فرندم
Erazer Head
سه شنبه 27/12/87= آگهی
جمعه 30/12/87= عید سوراخ ها
سه شنبه 4/1/88= من یک دروغگوی پست بودم، خدا وجود دارد.
چهارشنبه 5/1/88= در باب سال نو و گی پراید و باقی قضایا
همجنس عشق
جمعه 30/12/87= سال نو پیروز
اینجنسگرا و اونجنسگرا
پنجشنبه 29/12/87= دارم میام - کارگران در حال دادن هستند - سال نو بهاری مبارک
غروب جمعه
وبلاگ هایی که در ماه اسفند به روز کرده اند
پسر خسته
محکوم نکن
خاکستری سرخ
وبلاگ هایی که در ماه دی به روز کرده اند
آخرین بازمانده ی نسل ... گیل گمش
آغازی
این بود سزای عاشقی
تنهای داغ
تراجنسیتی
جعبه نارنجی
راز نسل سوخته
زندگی پنهان
سیب ترش
مانی زانیار
معصومیت
هم آوا- مرز تازه
همزاد
8mm
My Little Big Planet
وبلاگ هایی که در ماه آذر به روز کرده اند
تقلید زندگی
خانه شعر
وبلاگ هایی که در ماه آبان به روز کرده اند
آرشام پارسی و ...
الماس خوشتراش
فریاد یک سکوت
Memories Of A
وبلاگ هایی که در ماه شهریور به روز کرده اند
تهران پاتوق
وبلاگ هایی که در ماه مرداد به روز کرده اند
از اعماق
باربد شب
پیچک در پیچک عشق
سایه تاریکی
وبلاگ هایی که در تیرماه به روز کرده اند
دلبستگی های مردانه
iplay
TheLandScape
وبلاگهایی که در ماه خرداد به روز کرده اند
پارسی لند
نقال عشق
وبلاگ هایی که در ماه اردیبهشت به روز کرده اند
سنگدل
کوچه به کوچه
A Queer Diaries
وبلاگ هایی که دراسفندماه به روز کرده اند
برگی بر باد
بودای سبزپوش
وبلاگ هایی که در دیماه به روز کرده اند
من و یکی مثل من
وبلاگ هایی که در آذرماه به روز کرده اند
آبتین
حرفهایی که به کسی نگفتم
وبلاگ هایی که در ماه آبان به روز کرده اند
1.43
وبلاگ هایی که در ماه مهر به روز کرده اند
بیا تو
عاشقانه های کوچک برای او
عشق خاموش
وبلاگ هایی که در ماه شهریور به روز کرده اند
Tehran-Boys
پسر دریا
من گناهکارم
No comments:
Post a Comment