Tuesday, July 7, 2009



وبلاگ هایی که این هفته به روز کرده اند

آبی آسمانی

چهارشنبه 17/4/88= برقراری امنیت به شیوه ی جمهوری اسلامی

ابژکتیو

چهارشنبه 13/10/88= سلامتی

اشاره در آدرس تازه

جمعه 13/4/88= اعتراض
یکشنبه 14/4/88= به حق چیزهای ندیده و نکرده!

* وبلاگ دوست خوبمون ” ما میمانیم ” هم چند روز پیش مسدود شد که حالا در آدرس نو مشغول نوشتن هستن.

آدرس قبلی www.sin-shin.blogspot.con

آدرس جدید www.sin-shin1.blogspot.com

چهارشنبه 17/4/88= نظر شما چیه؟

اینجا سرزمین آفرینش


شنبه 12/4/88= تاریکی دشت را فرا گرفته بود که صدای حقیقت از حنجره ی بلبلی در آسمان جاری شد

ما می مانیم ( بهمن من)

یکشنبه14/4/88= اسباب کشی - 28
سه شنبه 16/4/88= کتیبه - شعری از اخوان - 29

تکیلا

جمعه 19/4/88= خواب من 1

جل پاره های بی قدر عورت ما

چهارشنبه 17/4/88= اعترافات ابطحی، سیدابراهیم نبوی

خاطرات یک مرد تنها

سه شنبه 2/3/88= عزیز وطن غریب وطن بینوا وطن

چی بگم .....
از غم وغصه خودم بگم یا از درد و رنج دیگران .
همین مردمی که دیروز خیلی عادی و بی تفاوت از کنار هم رد میشدیم و شاید گاهی نیم نگاهی به هم می انداختیم و میگذشتیم .ولی امروز همه با هم همصدا و همدرد همه دست تو دست هم و با مشت گره کرده حق خود رو فریاد میکنند حقی که اسلام و شرع که پایه حکومت است و همه به رسمیت میشناسند اینگونه راحت زیر پا له میشه و هیچ کس از اون یاد نمیکنه و رسانه های داخلی از اون به به عنوان یک اشوب که معلوم نیست اون رو کی هدایت میکنه معرفی میکنه و حقایق رو کاملا وارونه نشون میده.
مردمی که برای حق خودشون از خون خودشون گذشتند و یاد و خاطرات گذشته رو زنده کردند
ولی الان حقشون پایمال میشه
کی گفته سیاست ما عین دیانت ماست؟
همیشه این شعار پوچ بودنشو ثابت کرده و این دوتا همیشه از هم جدا بودند ایا اسلام گفته که برادر و خواهر دینیتو بکشی؟!
اینجاست که مردم حق خودشون رو فریاد میکنند و جزئی ترین آزادی خودشون رو طلب میکنند.
به خار و خاشاک تشبیه میشند و من و امثال من به کثافت!
دم از دولت دمکرات زدن چه بی معناست رآی من کجاست؟
رآی برادران و خواهران من کجاست؟
آیا ما سزاوار این همه بی احترامی و بی حرمتی هستیم؟این همه دعوت کردن برای حماسه ای بزرگ و پر شور نتیجه اش این است؟
که آخرش خون هموطنان من به زمین ریخته شود؟
دیدن این همه صحنه های دلخراش واقعا دلگداز است
مگر ما همه از یک نژاد نیستیم؟آیا ما همه ایرانی نیستیم؟

پنجشنبه 18/4/88= تصویر محو شده

خانقاه


پنجشنبه 18/4/88= کوروساوا گفت: همه در سکوت فرو رفته بود، صدای گریه کسی را می شنیدم، کسی داشت گریه می کرد، او که بود؟

خانه شیشه ای

جمعه 12/4/88= باغچه
یکشنبه 14/4/88= بحث
سه شنبه 16/4/88= تو و تو

خاکستری سرخ

پرایدی که با همه ی هیجاناتش بوی خون خیابان هایم را از مشامم نبرد

دست نوشته های یک همجنسگرا

دوشنبه 8/4/88= کدامین سیاست عین دیانت ماست؟
سه شنبه 9/4/88= کدامین دشمن، دشمن همین جاست؟
چهارشنبه 10/4/88= خرد، در مورخ 0000/00/00/ در جامعه ی مذهبی اسلامی ایرانی محاکمه خواهد شد
پنجشنبه 18/4/88= از انتخابات چه آموختم
پنجشنبه 18/4/88= حالم از خودم به هم می خورد


اي خدا چرا من اينجوريم

اي خدا چرا من با بقيه تفاوت دارم

چون با بقيه تفاوت دارم هيچ كس نمي تونه منو درك كنه

و هزاران جملات احمقانه ديگر

ولي ديگه بسه تا كي بايد اين جملات احمقانه رو با خودم تكرار كنم ديگر از خودم حالم بهم مي خورد هميشه مي نالم هميشه بهانه مي آورم و هميشه :

فحش مي خورم و ناسزا مي شنوم و سكوت مي كنم ،‌چرا چون همجنسگرا هستم

در وبلاگم براحتي نمي تونم بنوسيم چرا چون همجنسگرا هستم

به سختي وبه دور از چشم ديگران بايد با كسي كه دوست دارم سخن بگويم چرا چون همجنسگرا هستم

از ترسيم آينده نگران باشم و هميشه هراسان باشم چرا چون همجنسگرا هستم

هميشه بايد بترسم كه اگر بابام بفهمه چي ميشه اگر مامان بفهمه چي مي شه چرا چون همجنسگرا هستم

هميشه بايد نقش بازي كنم چرا چون همنچسگرا مي باشم


و سپس ژست روشنفكري مي گيرم كه چرا در جامعه اي عقل گريز بزرگ شدم و چرا كسي نمي تونه منو درك كنه ولي محمد حسين پدر و مادر خواهر و برادرت حق دارند تو رو درك نكنن مردم جامعه حق دارند تو رو درك نكنن تو براي آگاهي دادن به اين جامعه چه كردي جز چند وبلاگ كه در آن از هر چيز سخن مي گي جز آگاهي دادن صحيح به اطرافيانت چه كردي ، جز نوشته هاي چرند در وبلاگت چه نوشتي و جمله احمقانه بالاي وبلاگت كه نوشته اي من آب ، هوا و غذا را نمي خواهم در اين دنياي فاني خواهان آزادي ،عشق ، برابري هستم چه جمله ي احمقانه تو در اين دنيا نان مي خواهي آب مي خواهي و غذا و در كنار اينان آزادي و عشق و برابري .

دوستانم با خود چه كرده ايم جز اينكه خودمان را چهره هاي افسرده به جامعه نشان دهيم چه كرده ايم جز ندا و چراغ ، آنها هم كه از هر چيز سخن مي گويند جز چگونگي آگاهي دادن صحيح به اطرافيانمان ، از تلاشهايشان در كشورهاي بيگانه و مجالس بيگانه سخن مي گويند و با چنان خوشحالي از خبر پناهندگي همجنسگرايان ايراني سخن مي گويند كه گويا شق القمر كرده اند ولي مشكل من درون كشورم مي باشد اينجا كه مردمانش نمي دانند بايد هم ندانند چون كسي ، چون شخصي، چون موسسه اي براي آگاهي بخشي به آنها وجود ندارد و همجنسگرايان ايراني جز ناله و درد ، جز رنج دوري از معشوق ، جز افسردگي حامل چه هستند ، جز تزريق نااميدي چه كرده ايم .چه كرده ايم

چه كسي گفته چون همجنسگرا هستم بايد فحش بخورم ،‌محدود شوم ، گريه و زاري سر دهم نه محمد حسين ديگر بس است ديگر ناتواني بس است تو هستي چون بايد باشي تو آفريده شدي چون بايد آفريده مي شدي تو همجنسگرا هستي چون بايد زندگي كني نه فقط زنده بماني . من همجنسگرا هستم چون آفريدگارم اينگونه خواسته و بر خواسته خالق بزرگم سر تعظيم فرود مي آورم و هميشه شاكر او خواهم بود و از او مي خواهم كه ديگر مثل ديروزها نشوم و فردا و فرداهايم آنگونه باشد كه خود مي خواهم نه ديگران .

رهام

دوشنبه 15/4/88= یک تصمیم کاملن احساسی

BYE BYE

زندگی ... عشق ... مرگ

چهارشنبه 17/4/88= تاراج

ساقی قهرمان

سه شنبه 16/4/88= تا فردا و هزار و یک شب
جمعه 19/4/88= فرهنگ، تا با صدای بلند

شرح صدر

یکشنبه 14/4/88= عقاید المردمان 1
دوشنبه 15/4/88= ایمان و تکنولوژی - یوسفعلی میرشکاک
دوشنبه 15/4/88= ایرانیان و موعودگرایی - یوسفعلی میرشکاک
دوشنبه 15/4/88= برده صاحب عنوان
سه شنبه 16/4/88= نسبت ما و تجدد
سه شنبه 16/4/88= رخنه در تکنیک
سه شنبه 17/4/88= دیالوگ: "بستگی داره"

طعم زندگی

چهارشنبه 3/4/88= ندای ایرانی.
پست قبل رو که دیدید.. دلم برای ایران تنگ بود ولی‌ حمایتی که از کاندیدا‌ها میشد حس معکوس میداد فکر می‌کردم تا سالها دلم نخواد به ایران برگردم.. شرکت شما تو انتخابات رو نمیتونستم بفهمم.. برای من کاملا واضح بود که انتخابات برای حکومت بی‌ معناست.. نمی‌فهمیدم چرا نمیتونستین باور کنین… ولی‌.. ولی‌ حالا میدونم کار شما درست بود چون اگه رای نمی‌‌دادین اعتراضی هم نمی‌شد. هنوز نمیدونم چی‌ شد.. چطور اتفاق افتاد.. انگار همه دنبال بهونه بودن برای فریاد زدن.. هر چی‌ بود غیر قابل باور بود.. برای من.. و غیر قابل پیش بینی‌ احتمالا برای اکثریت که چه سرانجامی خواهد داشت.
دیروز رفتم راهپیمایی.. ارامنه و فارسی‌ زبانان گلندل هر روز بعداز ظهر جمع میشن در حمایت مردم ایران.. حتا ارامنهٔ غیر ایرانی‌ هم شرکت میکنن و با اینکه شعار‌های فارسی‌ رو نمی‌فهمن باز هم همراهی می‌کنن… اینها رو نمیگم که بگم مثلن کار بزرگی‌ می‌کنیم.. نه.. فقط برای اینکه بدونین ما هم به فکر شما هستیم.. که تنها نیستین.. اگر نه که تو امنیت اعتراض کردن کار ناچیزی ه و متأسفم از اینکه بیشتر از این از دستم بر نمیاد.. حتا نمیتونم بگم که ‌ای کاش ایران بودم تا در کنار شما کتک میخوردم.. زخمی می‌‌شدم.. یا شاید…. نمیگم چون دروغ ه.. چون اگه ایران هم بودم جرات کاری که شما انجام میدین رو نداشتم… شهامت ندا‌ها رو در جلوی گلوله ایستادن رو نداشتم….
ولی‌ شما چنان بلند فریاد زدین که تمام دنیا صدای ایرانی‌ رو شنیده.. و چقدر از شجاعت شما متحیر شدن… از ایستادگیتون با دستهای خالی در برابر اسلحه… باید اعتراف کنم مردم کشورم رو نمی‌‌شناختم.

بهای سنگینی‌ برای زنده کردن نام ایران دادید.. و حالا همه باید هر کاری میتونیم انجام بدیم تا خون عزیزان هموطنمون پایمال نشه.

براتون دعا می‌کنم.

به امید آزادی…


فرهاد


یکشنبه 14/4/88= شعری از سعید مدرس، تقدیم به انرژی و همه شما دوستای گلم

ناجور

جمعه 12/4/88= یک روز به شیدایی...

ناقوس

جمعه 12/4/88= چه خوب که می توانم خیره باشم / بدن لخت خیابان به بغل شهر افتاده بود

همین که هست

چهارشنبه 17/4/88= توی خواب هم پیشتم

پسر

انعکاس اعتراض به نتیجه ی انتخابات در وبلاگستان

پسران کوچه پشتی

یکشنبه 12/4/88= به من فکر کن

چرندیات فکری

دوشنبه 15/4/88= خنزر پنزر

کله پاک کن

جمعه 12/4/88= رویای شب نیمه تابستان
پنجشنبه 18/4/88= اگه دنیا مال من بود

یادداشت های روزانه ی یک دزد

پنجشنبه 18/4/88= توی حمام ترکی یک شهر سنتی


No comments: