Sunday, December 6, 2009

یکشنبه 15 آذر 1388



ابژکتیو

همه چیز گام به گام شروغ شد .
درست از وقتیکه اون حلقه ها و اون دستبند از دستم در اومدن.
فقط دو ماه تکرار نکردم
دو ماه
و امروز هم آخرین نشونه اش رو برداشتم.
ناخن هام رو از ته چیدم !

ایران


شانزدهم آذر ۱۳۸۸ با شانزدهم آذر ۱۳۳۲ برابر می‌ شود تا فرا برود و از اعتراض به کودتا به تعیین سرنوشت دموکراسی

تمام مردم ایران

در ایران برسد

عصیان

تو مستی و هشیاری دارم عبادتت میکنم...
وقتی به پیک آخر رسید دیگه دستم توان گذلشتن لیوان رو هم نداشتو کوبوندمش رو میز...
رفتم سراغ کامپیوتر و یه پروفایلش زدم بعد طبق معمول یه ترانه از معین و ....
چشام به زور باز بودن اما نمیخاستم خرابش کنم!
ه.ه.ه...اشکام خشک شدن لما انگارچند وقتیه که باز باهام آشتی کردن و اومدن سراغم!
انگار تمام آب بدنم از چشمام میومد بیرون..الماسای کوچیکی که یه زمانی خیلی واسش ارزش داشتن و با دستای مهربونش اونارو پاک میکرد حالا جای اون دستا مثل گلوله های آتیش روی صورتم و بالشم جا خشک میکردن...
تمام اتاق و دود گرفته بود و چشم چشم و نمیدید

ناجور


رجاله دیگر معنی مرد زن نما ندارد...

حالا رجاله­ ها زنان و مردانی هستند که فکر نمی­کنند و نمی­دانند که فکر نمی­کنند.

من عاشق کسانی هستم که فکر می­کنند.

من عاشق کسانی هستم که دانسته، فکر نمی­کنند.

من عاشق مردانگی­ام، من عاشق زنانگی­ ام.

من عاشق هر دو بودن­ ام.

من عاشق هیچ­کدام نبودن­ ام.

من حالم از رجاله­ های مردنمایی که کیرشان را به دست گرفته­ اند و له له سوراخ دارند به هم می­خورد.

من عاشق دون ژوانی­ ام که با نگاه­ اش که از عمق ذهن سکس­ پرست­ اش می­آید هر که را بخواهد رام می­کند و کام می­گیرد.

من روی تن رجاله­ ای که با هورمون عضلانی شده تف می­کنم.

من روی مردانگی­ ای که در عضلات گنده و کیر کلفت خلاصه شده می­رینم.

من روی زنانگی­ ای که در کون بزرگ و لب بوتاکسی خلاصه شده می­شاشم.

من عاشق تن خسته­­ ی یک کارگرم.

من عاشق تن یک رزمی­ کار ژاپنی­ ام.

من عاشق تن لاغر اما فشرده­ ی یک دونده­ی استقامت آفریقایی­ ام.

من بیش از همه عاشق تن شلاق­خورده­ ی یک بازیگر تآتر لهستانی­ ام.

من عاشق تن زنی­ ام که باید آزمایش تعیین جنسیت بدهد وگرنه مدال طلایش را از دست خواهد داد. من عاشق سرباززدن او از این آزمایش­ ام.

من عاشق تنی­ ام که ذهن­ در او نمود یافته... به تناسب ذهن­ اش ساخته شده.

من می­شاشم به زیبایی تزریق شده­ ی فرهنگ پلشت پاپ به ذهن مردم.

من فمنیست­ نماهایی را که سر رقابت برای یک مرد هزار و یک امتیاز و قدرت به او می­دهند تا بر زنی دیگر پیروز شوند، به دیوار می­کوبم و می­گایم.

من می­شاشم به دختری که از ترس تحقیر کوتاه بودن موهایش را بالا می­برد و حتا در کوه کفش پاشنه بلند می­پوشد.

من عاشق تن زنی­ ام که در آمریکای بلند قامت­ها با قد 155 سانتی­متر یک تنه به میدان می­آید و فرهنگ پاپ را دست کم یک گام به اندیشه نزدیک می­کند. می­کشدش از دست "کون به دیوار مال­ها" بیرون.

من تف می­کنم روی پستان­هایی که بزرگ می­شوند تا شبیه پستان­های شکیرا شوند.

­من می­گوزم تووی گوش رجاله­ هایی که زیبایی جز را درک نمی­کنند.

من می­رینم روی چشم­هایی که برای­شان یک تابلوی بازاری با نقش هندوانه و انگور زیباتر است از سلف پرتره­ های فرانسیس بیکن.

من مشت به دندان­های ذهن ِ کرم خورده­ ی پنجاه ساله­ هایی می­کوبم که فکر می­کنند هنوز کمونیسم استالینی راه نجات دنیاست یا آنهاشان که فکر می­کنند اندیشه از سارتر به این ور(از سی سال پیش که او آن را خوانده) رشدی نکرده. همان­ هایی که فکر می­کنند حمیرا پرچم­دار موسیقی ناب ایرانی است.

من با کناره­ ی کاغذ کتاب­های میرهولد و آخماتوا و مایاکوفسکی خش می­ اندازم به صورت آنهایی که سر یک جریان سیاسی معتقد می­شوند همه­ ی روس­ها ضد بشریت­ اند.

من نمایشنامه­ های برشت را پرت می­کنم به صورت­ آن­هایی که می­گویند همه­ ی آلمانی­ها نژاد پرست­ اند.

من با هشت جلد ِ پروست می­کوبم به فرق سر آن­هایی که پشت سر یک زن به قول آن­ها خیانت­کار بدگویی می­کنند و پرتقال­شان را پوست می­کن­ند.

من عاشق زنی­ ام که ذهن و تن­ اش هم­صدا می­شوند: اگر شوهر رجاله­ ات از تو ارضا می­شود اما ارضایت نمی­کند، با هر که می­خواهی بخواب.

من نفت بیشتری بر آتش تن دختر لری می­ریزم که به جای آتش زدن پدر و برادر رجاله­ اش، خودش را به آتش می­کشد.

من تن مظلوم­نمای خیلی از گی­ ها را زیر مشت و لگد می­گیرم که هنوز با این همه بدبختی که سرشان می­آورند این مردم، باز به اخلاقیات پوسیده­ ی همین مردم پابندند و همدیگر را بر اساس­ش قضاوت می­کنند. شاید که رجاله­ ها بپذیرندشان روزی.

من استفراغم را پیش از همه به صورت خودم می­مالم که فقط فحش می­دهم و هیچ کاری نمی­کنم.

من بوی لجن­ ای گرفته­ ام از بیست و چهار سال با این مردم بودن که تا پایان عمر از تن و ذهن­ ام نمی­رود.

نه، من هیچ کدام از این­ها را نمی­کنم. فقط نگاه­شان می­کنم... آنقدر نگاه­شان می­کنم تا دیگر برایم عادی می­شوند. تا یک روز که می­شوم یکی از آن­ها. یک رجاله با مغزی کرم­خورده که دیگر حتا نمی­تواند بفهمد رجاله شده... من عاشق رجاله­ گی می­شوم بی­ آن که خبر داشته باشم. و همچنان گه گاهی فحشی می­دهم و خودم را خالی می­کنم روی صفحه­ ی وبلاگم.

نردبون

تقويم ميگه امروز عيد غدير خم، ولی گفتن "عيد" کمی تا قسمتی بدون معنيه.

> چرا بايد به روزی که ولايت علی ناديده گرفته شد، روزی که کشتارهايی که بعد از هزار و چار صد سال هنوز ادامه داره آغاز شد، روزی که اسلام تحريف شد و منطق از بين رفت گفت عيد؟

> تبريکی در کار نيست

نیم بوسه

گاهي واقعا از ته دلم آرزو مي كنم كاش يه كسي بود . . . يا بهتر بگم يه گي اي بود كه ميشد باهاش دو كلام حرف حساب زد

گي اي كه به ارزش واقعي خودش ( يعني انسان بودن خودش ) پي برده باشه

گي اي كه نخواد ديدار دوم يا سوم توي تختخواب انجام بشه !

واقعا چرا اينقدر بايد بي شعور باشيم

پسر تنهای خسته

بعد از فضاحت به بار اومده در ۲۲ خرداد ۸۸ ، دیگه روزهای خاصی که رژیم وقت در تقویم ملی ایران وارد کرده ، روزهایی مثل ۱۳ آبان که طی چند سال اخیر فرصتی برای ابراز وجود رژیم و گسترش انزجار عمومی برضد دشمن خارجی (و به فراموشی سپردن دشمنان داخلی) بود ، مایه ی بیم و هراس و ناامنی بنیانگذاران این روزهای به اصطلاح ملی شده و اون ها رو وادار کرده که از هر روشی برای پیشگیری (prevention) و اجتناب (avoidance) از پیامدهای احتمالی ممکن استفاده (یا بهتر بگم سوء استفاده) کنند

اما از اونجایی که قانون اساسی ما بسیار بسیار عالی و متعالی تنظیم شده ، در همون ایام ابزار پیشگیری (prevention) و اجتناب (avoidance) !!! از چنین بن بست (deadlock) هایی رو در اختیار قانون گذار قرار داده (ر.ک اصل 44 قانون اساسی جمبوری اسلامـی ایــران)
متاسفانه انحصار همه جانبه ی دولت که مثل سرطان در همه ی زمینه های زندگی ایرانی ریشه دوانده نقش کنترلی این نهاد رو در زندگی روزمره ی مردم به حداکثر رسانده و اونچه که تحت عنوان خصوصی سازی چندصباحی است در کشور مطرح شده ، حتی جرئت کمترین اشاره به مقوله ی مهم و حیاتی (شاهرگ بی مانند حیات فرهنگی همه ی جوامع) یعنی رسانه های ارتباط جمعی رو نداره !
پس از قطع کاملا اتفاقی سیستم های ارسال پیام کوتاه و تلفن همراه به دلیل نقص فنی (تغییر جهت دکل مخابرات به دلیل شرایط نامساعد جوی و عبور توده ی پرفشار خس و خاشاک که از غرب وارد کشور شده بود) که با زحمت بی شائبه و شبانه روزی شخص وزیر محترم ارتباطات تنها در کمتر از 2 ماه به صورت کامل و صد در صد نسبی رفع گردید !!! (بنابر خبرهای رسیده ایشان راسا به بالای دکل صعود فرموده و با finder جهت دکل رو تنظیم فرموده اند ، البته گزارش تأیید نشده ای هم در دست هست که ایشان پس از فتح دکل ، به روش سنتی و مردمی و با فریاد های خوب شد ؟؟؟ ... حالا چطور ؟؟؟ بدون کمک متخصصان خارجی موفق به رفع اشکال فنی به وجود آمده گردیدند !!!) البته از آنجا که تنظیم دکل با سرعت نسبتا زیاد و به صورت دستی انجام گردید ، باعث بروز مقدار کمی پارازیت و تداخل امواج با امواج برخی شبکه های خبرپراکنی بیگانه گردید که البته وزارت ارتباطات قصد داشت از سازنده ی دکل به این خاطر توضیح بخواهد که به دلیل پاره ای تحریم های سیاسی و اقتصادی کشورهای استعمارگر و عدم امکان دسترسی به شرکت سازنده از این تصمیم برحق خود بزرگوارانه صرف نظر کرد !!!
از قضا در همان ایام لنگر نفت کش انگلیسی که در خلیج همیشه فارس و البته اخیرا گاهی هم عرب لنگر انداخته بود ، ضمن ورود به آب های سرزمینی ایران به فیبر نوری ایران-امارات (که یکی از معابر اصلی ترافیک اینترنتی کشور تحریم زده ی ماست) گیر کرده و موجب پاره شدن کابل شد که متاسفانه این مشکل باعث از کار افتادن تعداد انگشت شماری از سایت های اینترنتی و فیلتر شدن برخی دیگر از آن ها شد ! جالب تر از همه ی این ها آنکه با وجود مرمت کابل ها و گره زدن دوباره ی آن ها در قعر آب های همیشه نیلگون خلیج العرب که به صورت مشترک توسط کارشناسان توانمند چینی و کمی توانمند ایرانی انجام پذیرفت ! و با گذشت چند ماه از آن سانحه ی دلخراش به دلیل نامعلومی (که هنوز محققان دانشگاه صنعتی مرحوم امیرکبیر مجدانه درصدد کشف آن هستند!) که البته باز هم خود این دلیل نامعلوم به دلیل نامعلوم دیگری با همان روزهای ملی مذکور در ابتدای پست تطابق کاملا اتفاقی دارند !!! هنوز هم هر از چندی سیستم های email و chat از قبیل yahoo و gmail و پروتکل های ارتباطی از قبیل ssl ، pop3 و imap برای مدت کوتاهی از کار می افتند که البته به دلیل کوتاهی این بازه و اینکه زیاد کسی از آن ها استفاده نمی کند ارزش پیگیری و رفع مشکل هم ندارد !!! و بهتر است یک جوری با آن سر کنید !!!

دلنوشت : نوشته ی طنز بالا نگاهی از سر درماندگی به حقایق تلخ جامعه ی جهان سومی ماست . پس از قطع پی در پی سرویس های مخابراتی به دلایل کاملا سیاسی که صراحتا مغایر با اصول کنوانسیون بین المللی مخابرات (که ایران نیز یکی از پذیرندگان آن است) می باشد (که سرویس های مخابراتی را تحت هیچ شرایطی قابل قطع نمی داند) ، ظاهرا این امر به یک سنت در جامعه ی ما تبدیل شده ، به طوری که هربار مجریان این اقدام ننگین را در بی قانونی بی شرمانه ی خود گستاخ تر می کند . در آستانه ی روز دانشجو ، مهم ترین سرویس های ایمیل و چت , پروتکل های ارتباطی نظیر اس اس ال و وی پی ان و بسیاری دیگر از سرویس های اینترنتی از دیروز با اختلال مواجه شده است و متاسفانه هیچ شخص یا نهادی پاسخگوی وضع فضاحت بار به وجود آمده نبوده و نیست ...

پانوشت : مایه ی تأسف است که در گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۰۸ ایران اسلامی در کنار چین و کره ی شمالی کمونیست و البته کشور دوست و بردار ، ترکمنستان ! به رنگ قرمز بر روی نقشه ی رتبه بندی آزادی مطبوعات در جهان خودنمایی می کند !

Reporters Without Borders 2008 Press Freedom Rankings Map

لال شوم ، کور شوم ، کر شوم ... لیک محال است که من خر شوم !!!

کله پاک کن

این فیلم رو چند وقتیه زیرنویس کردم… وقت نداشتم یه بار دیگه از اول چکش کنم ببینم چی از آب در اومده، آخرش این شد که می بینید.



No comments: