Thursday, December 10, 2009

چهارشنبه 18 آذر 1388

همیشه نزدیک تاریخ تظاهرات که می شود تلفن خانه ی ما مدام زنگ می خورد. عمه و خاله و دایی و مادربزرگ و دوست و آشنا تماس می گیرند و به مامان و بابا می گویند که فلانی را نگذارید آن روز بیرون برود. آن ها هم یک جوری بهشان اطمینان می دهند ولی در دلشان احتمالا می دانند که نمی توانند من را قانع کنند. کلاس اول صبح، کارهای اداری در دانشگاه و صحبت با استاد راهنما را بهانه می کنم، خانواده هم بالاخره کوتاه می آیند. شب 16 آذر بابا بعد از یک ساعت دیگر سفارشم نمی کند! فردا روز بزرگی خواهد بود.

ساعت حدود 10:30 کارهایم تمام می شود. درگیری ها در اطراف دانشگاه شروع شده است. در خیابان پشت دانشگاه نیروهای ضد شورش سوار بر موتور سیکلت مشغول تعقیب مردم هستند و آن ها هم با سر دادن شعارهایی بر ضد شخص اول حکومت در حال فرار. موتورسوارها سرانجام به معترض ها می رسند. معطل نمی کنند، ضربات پیاپی باتوم است که بر بدن مردم فرود می آید. به گردن دختری که در حال فرار است باتوم می زنند. همه با دیدن این صحنه منقلب می شویم. دخترک جیغ می کشد ولی همچنان به فرار ادامه می دهد تا از دست ماموران می گریزد. تا ساعت 12 تعقیب و گریز بین مردم و مزدوران حکومت ادامه دارد.

از ساعت 12 تجمع در دانشگاه رفته رفته شکل می گیرد، لحظه به لحظه به تعداد دانشجویان شرکت کننده افزوده می شود. جمعیت داخل دانشگاه راه می افتند و مشغول شعار دادن می شوند. بعد از آن فعالین دانشجویی به سخنرانی می پردازند. مشغول گوش دادن به سخنرانی هستیم که خبر می رسد بسیج و نیروهای لباس شخصی به دانشگاه حمله کرده اند و مشغول ضرب و جرح بچه ها هستند بعد از چند دقیقه خودمان را به محل می رسانیم. دانشوها را می بینیم که از آن سمت با سر و دست های خون چکان به سمت ما می آیند. مزدوران بسیج به داخل دانشگاه نفوذ کرد و به سنگ و چماق و باتوم به بچه ها حمله برده اند، نیروی انتظامی و پلیس ضد شورش هم که از ساعات اولیه ی صبح در اطراف دانشگاه مستقر شده بودند هم جلوگیری نکرده است. تمام شیشه های نزدیک درب ورودی دانشگاه خرد شده است، بسیجی ها قبل از رسیدن ما آن جا را ترک کرده اند. همه به شدت عصبانی هستیم، شعارها بسیار تند می شود:

مرگ بر خامنه ای
خامنه ای قاتله، ولایتش باطله
ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما

در همین حین یکی از مزدوران بسیج با پوشش و حمایت نیروی انتظامی مشغول فیلم برداری از دانشجوهاست. بچه ها بیکار نمی نشینند و با شعار مزدور برو گمشو و پرتاب سنگ او را فراری می دهند.
به ناگاه دختری از میان نیروهای ضد شورش به داخل دانشگاه می دود. یک باتوم نیروهای سرکوب گر را غنیمت گرفته است! پلیس ضد شورش قصد تعقیب او و ورود به دانشگاه را دارد که با دیدن صفوف محکم دانشجویان منصرف می شوند.
تجمع به همین منوال ادامه دارد ولی من با توجه به تجربه های قبلی و دستگیری دانشجویان در ساعات نزدیک به غروب، حدود ساعت سه و نیم، چهار است که از دانشگاه به خانه بر می گردم. این بار با قلبی سرشار از احساس شادی و غرور!
باز تا آخر شب تلفن خانه ی ما زنگ می خورد. نگران نباشید فعلا که زنده ام!

به راستی تا 6 ماه پیش از این چه کسی فکرش را می کرد که دانشجویان 16 آذر 88 بایستند و در دانشگاه ها این چنین شخص رهبر حکومت اسلامی را مورد حمله و انتقاد قرار دهند؟ آن هم در شرایطی که نیروهای زره پوش و مسلح به انواع سلاح های سرد و گرم تنها در چند متری آن ها نظاره گرشان هستند. بعد از 31 سال این اولین باری بود که در دانشگاه ما دانشجویان این چنین بر ضد شخص اول حکومت شعار می دادند. آیا تاریخ دوباره در حال تکرار است؟

دیگر ترس برای دانشجویان معنای خود را از دست داده است. نه تهدیدها موثر واقع شده و نه دستگیری ها و نه حمله ی مزدوران ولایت به دانشگاه. دانشجویان ایستاده اند، مصمم و پرشمار و هیچ چیز آن ها را از میدان به در نخواهد برد.

وقتی تمام این ترفندها از سوی نیروهای سرکوب گر بی نتیجه مانده، خبر رسیده که مجید توکلی را دستگیر کرده و ادعا کرده اند که با لباس زنانه قصد فرار داشته است. بدین گونه رسانه های حامی حکومت قصد دارند که به تحقیر فعالان دانشجویی بپردازند. کسی که مرد میدان مبارزه است و نزدیک به دو سال از دوران دانشجویی خود را درشکنجه گاه ها و سلول های انفرادی زندان های رژیم اسلامی سپری کرده حال با لباس مبدل زنانه در حال فرار بوده است. در تفکر ایشان که متاسفانه ریشه در فرهنگ پدرسالار حاکم بر روح جامعه ی ما دارد اوج حقارت برای یک مرد پوشیدن لباس زنانه است. زنی که بر اساس این فرهنگ جنس پست و حقیر و ضعیف به شمار می رود. پس مردی که لباس زنانه بپوشد یا رفتار زنانه داشته باشد مردانگی خود را از دست داده و به مرتبه ی پست یک زن سقوط می کند. برای مقابله با این ترفند کثیف رژیم انکار راه حل نیست. هر چند که اساس و پایه ی این ادعا دروغ است ولی برای این که دیگر حتی فکر این کار نیز به ذهنشان خطور نکند باید به این حکومت فهماند که ننگی متوجه مردی که لباس زنانه بپوشد یا حتی رفتار زنانه داشته باشد نیست. در جواب این حرکت کثیف باید پتکی در دست گرفته و به تخریب پس مانده ی فرهنگ پدر سالار که زاینده ی استبداد و نکبت کنونی کشور ماست در ذهن خود بپردازیم. باید آن کلیشه های جنسیتی را که لباس مبدل زنانه را بر بدن یک مرد تحقیرآمیز می یابد نابود کنیم. با صحنه هایی که 16 آذر به چشم دیدم مطمئنم که این جنبش قطعا پیروز خواهد شد و استبداد کنونی بر خواهد افتاد. بیایید با مبارزه با فرهنگ زاینده ی این استبداد راه را بر بازگشت آن ببندیم.

پیوند مطلب در بالاترین


ایران


فصل فيلم نامه ی شاهرخی سانسور نامه ی ارشاد
امير هم سهم فردا
3 ستاره ی هنرهای زيبا
کافی نت کيبورد و مانيتور برپا
يواشکی سهم امروز ما هم فردا

يادم سر خيابون پائيز بهار
ماهان دلبر دلتنگی ما

دانشگاه ادبيات پاتوق قدمهای ما
دستهايم بر نقش کاغذ جا

ماه بعد سطرهايم آزاد شد
سهم آنروز ما، الف بامداد شد

اینجا سرزمین آفرینش است

به من می گویی از پاییز بنویسم ! مگر تا به حال درباره ی چیز دیگری هم نوشته ام !

نوشته های من همه در پاییز آفریده شده اند ٬ پدرشان پاییز است ٬ مادرشان پاییز است

خداوندشان پاییز است .

آغاز و پایان آفرینش است این فصل ٬ پلی ست میان دو جهان ٬ از گرمای دلنشین مهر تا باد سرد ماه دی ٬

و باران که در آبان می بارد ٬ و می بارد ٬ و می بارد

و هم زاد اردیبهشت است این ماه ٬

مداد های رنگی ات را نمی خواهم ٬ از پاییز می نویسم تا همه ی نوشته هایم رنگین شوند ٬

رنگین کمان آسمان خداست پاییز

پاییز نقطه ی آغاز من بود ٬ و بهترین روزهای زندگی ام ٬ و بی شک نقطه ی بی انتهای زندگی ام !

سعید وفا / پاییز ۸۸

( این نوشته به دعوت ساره عزیزم بود ٬ من هم همه ی دوستانم به خصوص ترانه و آرزو رو دعوت می کنم به بازی پاییز )


بایوت

گویی پنداشته دیگر تنها ماه موجود در دنیا نیست
حال دیوار را شریک خود قرار دادم و با او سخن می گویم
تا اگر از دوست داشتن خودم نسبت به تو برایش گفتم از حسودی نرود
و اگر از غم و درد دوری و هجران و فراق برایش گفتم
از شدت دردهام کمر خم نکند و تنهایم نذارد


بردیا

عشق عشق می‌آفریند،

عشق زندگی می‌بخشد،

زندگی رنج به همراه دارد،

رنج دلشوره می‌آفریند،

دلشوره جرأت می‌بخشد،

جرأت اعتماد به همراه دارد،

اعتماد امید می‌آفریند،

امید زندگی می‌بخشد،

زندگی عشق می‌آفریند،

عشق عشق می‌آفریند...

مارگوت بیكل به قلم ترجمه احمد شاملو





جل پاره های بی قدر عورت ما

وزنه ای انکار به خایه هایتان افزوده اند و انتظار دارید که دیگران بردارند. لنگ روی هم می گذارید و برای سرگرمی به جهاد اینترنتی مشغول هستید و انتظار دارید کف خیابان را دیگران برایتان خون افشانی کنند که تشریف بیاورید و سرفراز نماید. از لو رفتن یک اکانت اینترنتی که یکی از هزاران اکانت مجانی و مستعار است کک به تنبانتان می افتد بعد انتظار دارید که طرف باتوم را تا دسته تحمل کند و شما برایش کف بزنید. هر روز سرکار خود تشریف می برید و مشغول لاس زدن و خاله زنک بازی هستید و انتظار دارید آن جوان بیکار که به نان شب اش محتاج است خوداش را وسط خیابان جر بدهد تا شما بگوید آفرین. جالب تر آنکه حال برای دیگران تئوری هم در می کنید و رهنمود عرض می نماید. فبول که شما خیلی نازی ولی لطف کن وقتی کون اش را نداری ، خفه شو

خاطرات یک مرد تنها


مرگ یک هم احساس


پرده ششم
همراه دوستم قدم میزنم میپرسم راستی چند وقت هست محمد حسن را نمی بینم شما او را ندیده ای؟
نگاهم میکند و میگوید محمد حسن مرده!
بهت زده نگاهش میکنم و میگویم چطوری؟
شنیدم تصادف کرده و .....
برایش مجلس نگرفتند حتما پدرش با خشنودی او را به خاک سپرد چونکه دیگر آبروی او را نمی برد!!!!
دیگر باعث سرشکستکی او نیست ودیگر لازم نیست خرجش را خودش در بیاورد.
یک نوجوان نوزده ساله لال و هم.جنس.گرا در این جامعه چگونه میتوانست جایگاه خود را بیابد و اینهمه مورد سوءاستفاده قرار نگیرد؟

درد همجنس

گرداب

در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره در

انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد

و میتراشد.

اين دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد

عصیان

دیشب بعد مدتها رفتم لب ساحل.اونم چه ساحلی!طوفانی و مواج!
روی سنگای ساحل نشستم،روی سنگای خیس و سرد.دریا داشت صدام میزد و میگفت چی شد به عشقت رسیدی؟
گفتم شاید تو از میون این موج شکنا به ساحل برسی ولی دل عشق من به من از این سنگها هم سنگ تر شده و حتی نمیخاد از دور تماشاش کنم...من برای اون آتشمو اون گلستان...نمیخام از من بسوزه...
دریا خروشان بود...هر موجی که میومد نزدیک ساحل،سنگای ریز از میون شن ها به وجد میومدنو تشویقش میرکدن...
هرچی بیشتر نزدیک میشد بیشتر دست میزدن..

، چون عموما عادت دارند که اين

دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند

و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان

سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز تلقی بکنند .

ما می مانیم

سه سال گذشته از 16 آذر 85 و دیروز داشتم به این فکر می کردم که بین انسانها چقدر میشود که تفاوت باشد و چقدر باید ستود روح بلند دانشجویانی که الان به نمایندگی از ما در حال کتک خوردند، فکر کردم فرزان رئوفی و دهها فرزان دیگر زندانی اند و ما این بیرون –جهان بیرون زندانهای رژیم- نشسته ایم و بی بی سی فارسی تماشا می کنیم که ببینیم کجاها چه خبر است!

نیم بوسه

گلنوش نام مجموعه ای شامل 40 قطعه از ساخته های خانم سیمین آقارضی ( یکی از مفاخر موسیقی ایرانی ) برای ساز قانون است
قطعه ای به نام پرواز در این مجموعه زیبایی و آرامش خاصی داره که برای دانلود اینجا میذارم
این قطعه خیلی شب ها محرم دلم بوده و دلتنگی های منو شریک شده

همجنسگرا

چیزی که فکر نمی کردم ببینم

:

مردان با لباس زنانه

http://www.facebook.com/photo_search.php?page=1&oid=198929939029&aid=-1&auser=&view=all

مردان متفاوت


وقتی یک همجنسگرای ایرانی باشید...

وقتی یک همجنسگرای ایرانی باشید و در ایران زندگی میکنید...

چه زن چه مرد باید محکم و استوار در برابر هزاران مشکلات بایستید. باید این را بدانید به هر حال حقوقتون در حال حاضر به رسمیت شناخته نمیشه... ولی این دلیل بر به انزوا کشیده شدن یک همجنسگرا نخواهد بود.

اگر یه همجنسگرای ایرانی باشید باید امید رو در دلتون همواره زنده نگه دارید .چون اگه امید رو تو دلتون بکشید دیگه هیچی براتون نمی مونه...

اگه یه همجنسگرای ایرانی باشید. باید به این جمله از ته دل اعتقاد داشته باشید که هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.

باید بدونید خورشید همیشه پشت ابر نخواهد ماند اگر هر روز و هر روز جامعه براتون محدود تر بشه باز هم باید با صلابت و استوار در مقابل مشکلات ایستاد. باید عشق رو توی وجودتون زنده نگه دارید...

اگر یه همجنسگرای ایرانی باشید باید انقدر خود رو بلند همت و با عزت نفس بدونید که مشکلات بزرگ حقیرتر و پست تر جلوه کنند.

این ساز زیبا و قشنگ دنیاست که هر چیز در نهایت به معشوق خواهد رسید به شرط انکه معشوقی در کار باشه ...

باید نسل جدید همجنسگرها برای همه ی نوزادانی که همجنسگرا به دنیا می ایند و روزی نسل دیگر همجنسگراها رو تشکیل می دهند. حرفی برای گفتن داشته باشه...

باید یاد گرفت این زندگی فقط پیدا کردن بی اف و یارو یاورو ... نیست.

باید یاد گرفت ما از جانب خدا انقدر برگزیده و مهم هستیم. که خداوند رفتار اکثریت دنیا رو از یک دریچه و رفتار ما رو از دریچه دیگر نگاه خواهد کرد.

نسل جدید همجنسگرها باید در ریشه کن کردن همجنسبازی نقش اساسی ایفا کنه...

این نسل باید اگه نمی تونه مستقیم باید غیر مستقیم بقیه رو تفهیم کنه..

این نسل باید یاد بگیره که کسب دانش و تلاش برای کسب علوم خود گامی بسیار مهم و بزرگ برای کمک به این نسل خواهد بود.

همجنسگرا باید انقدر صلابت داشته باشه که بازیچه دست و هدفی برای شهوت رانی عده ای همجنسگرانما (همجنسباز) قرار نگیره...

باید به نسل نوجوان و بعضا جوان در این مورد هشدار بده!!!

باید ریشه های غم رو از دل همه ی همجنسگراها ایران زمین خشکاند. چرا که همین روحیه افسردگی و پژمرده گیه که باعث منحرف شدن خیلی ها و کشوندن انها به راه هایه که همه ی چیزهای با ارزش رو از انسان میگیره...

نوجوانی همجنسگرایی که احساس میکنه هیچ کس درکش نمی کنه در پی راهی برای رهایی از این موقعیت خواهد بود و نخواسته به راه هایی خواهد رفت. که جز افراد شهوت پرست و فرصت طلب کس دیگری نخواهد بود...

واین یکی از هزاران مثالی می تواند باشد که جامعه همجنسگرا را به رکود کشانده و جز حقوق پایمال شده و افسردگی و... ثمره ی دیگری نخواهد داشت.

پس همجنسگرایی ایرانی باید بداند برای رسیدن به اهدافش با گامی بلند و اما صبور و آرام به دنبال اهداف خود باشد باید بداند شهوت رانی عاملیست که مردم هر جامعه ای را بیش از بیش در خواب غفلت فرو خواهد برد.

شما اگر یک همجنسگرای ایرانی باشید باید اول به ایرانی بودن و سپس به همجنسگرا بودن خود افتخار کنید. باید با علم و با منطق و با هر وسیله ای که می توانید گامی برای تعالی بخشیدن به شخصیت خود و سپس جامعه ی خود باشید .

همجنسگرای ایرانی نباید با کوچک ترین موضوع بشکنه خودش رو گم کنه و... و در نهایت همه ی ارزشهای زیبای وجودیش رو فراموش کنه...

همجنسگرای ایرانی باید خیلی به خدا نزدیک تر باشه ... همجنسگرای ایرانی باید وجود خدا رو بهتر و آشکار تر حس کنه باید همه ی امور رو به اون بسپاره ...

آنوقت معنای آرامش واقعی را خواهد فهمید.

باید بدونه که رسیدن به یک معشوقه ی انسان به خود خودی هدف نیست. این جمله رو عاشقان واقعی و خالص خواهند فهمید که هدف از عشق انسانی رسیدن به عشق الهی است. و این دو مکمل هم خواهند بود.

همجنسگرای ایرانی باید با روحیه ای پر قدرت در برابر مشکلات بایستد.

همجنسگرایی ایرانی که خود را محدود کرده و پیله ای از تنهایی رو بر خود تنیده. باید بداند که با دست در دست هم نهادن و کنار هم بودن است که می توان خیلی از مشکلات را به آسانی حل کرد.

باید بداند که هیچگاه با برطرف کردن نیاز جنسی احساس تنهایی از بین نخواهد رفت. بلکه با با هم بودن و داشتن یه دوست خوب همجنسگرا و نه صرفا یه دوست برای برطرف کردن آن نیازها است که احساس تنهایی دیگر معنایی نخواهد داشت.



همجنسگرای ایرانی باید بداند هیچ چیز در متن این عالم بیهوده خلق نشده که بیهود از بین برود.

پس بیاد داشته باشیم ما همجنسگراها بدون شک برای هدفی بزرگ آفریده شده ایم ...




No comments: