Friday, December 18, 2009

جمعه 27 آذر 1388


Is there anyone to help me out?



امیدرضا


Is there anyone to help me out?


جوانان دگرباش اسلام شهر

تقابل

- تمام شخصیتهای این داستان واقعی هستند. اهل اسلامشهرند و توی یک کوچه زندگی میکنند-

مهدی

مهدی سوم دبیرستان است. بچه درسخوانی است و گاهی وقتها کتاب به دست به سمت مدرسه میرود. اما مهمترین دغدغه اش پوشیدن لباسهای با تنخور عالی و مد روز است. مدل موهایش را طوری انتخاب میکند که حسابی به چهره اش بیاید. وقتی راه میرود سرش را کمی به سمت راست خم میکند و به آرامی در حالی که باسنش را به حالت رقص حرکت میدهد به سمت جلو میرود. مدل راه رفتنش از آن مدلهاییست که اگر از یک کیلومتری هم در حال راه رفتن دیده شود شناسایی میشود. والیبال را بیشتر از فوتبال دوست دارد و عاشق بازی با بچه های کوچه توی زمین والیبال توی پارک محله است. روی هم رفته شاید بچه مثبت باشد و درسش را به موقع بخواند و تیپ سانتی مانتال بزند اما سوسول نیست. به کسی باج نمیدهد و وقتی حرف میزند تحکم خاصی در لحن صدایش نهفته است. رنگ سبزه صورتش وقتی با تی شرت سفید و جین آبی روشن همره میشود واقعن دلربایش میکند.

حسین

حسین یک سال از مهدی بزرگتر است. قد بلندتر و تنومند تر. وقتی با چشمهای درشتش به کسی یا چیزی خیره میشود انگار دارد توبیخش میکند. وقتی راه میرود کاملن جدی است و به نقطه ای در چند متری اش خیره میشود. دوستان زیادی دارد. اهل مرام و معرفت است ولی بعضی وقتها هم به بچه های کوچکتر زور میگوید. البته زور گفتنش از آن زور گفتنهای دوست داشتنی است و آدم را ناراحت نمیکند. اهل درس و مشق نیست و همیشه خدا توی کوچه پس کوچه های محل ول است. وقتی از مدرسه بر میگردد به خانه نمیرود و همان سر کوچه با بر و بچ دید زنی میکند. مشتری دائمی و هر شبی باقالی فروش سر خیابان است و البته اگر حسش باشد فوتبال هم بازی میکند. خانه شان روبری خانه مهدی، کمی آنطرفتر است. یچه ها بین خودشان به او خوشگل محله میگویند چون واقعن خوشگل است.

تقابل

مهدی سر کوچه ایستاده است و یک توپ والیبال هم دستش گرفته. حسین توی کوچه به سمت خانه حرکت میکند. مهدی حسین را صدا میکند:

- حسین!

حسین بر میگردد. مهدی چند لحظه مکث میکند و بعد توپ والیبال را به طرفش پرتاب میکند.

-بی زحمت داری میری اینو بنداز تو خونه ما.

حسین خم میشود و توپ والیبال را میگیرد. مهدی در حالیکه از دید رس خارج میشود به سبک خودش تشکر میکند:

- دمت گرم حسین.

- حسین چیزی نمیگوید و با نگاهش جواب تشکر مهدی را میدهد. و به سمت خانه مهدی میرود.

دنیای مهدی

مهدی در حالیکه سر کوچه ایستاده یک توپ والیبال دستش گرفته و رفتن حسین را نظاره میکند توی دلش با خودش حرف میزند :

"این دفعه دیگه باید تمومش کنم. صداش میکنم بهش میگم میخوام یه چیزی بهت بگم. بعد میریم توی پارک. همین طور که داریم راه میریم همه چی رو بهش میگم. این دفعه دیگه نمیترسم. هرچی میخواد بشه، بشه. دیگه طاقت ندارم. مرگ یه بار شیون یه بار. حداقل تو دلم سبک میشه. خدایا بهم جرات بده بتونم حرفمو بزنم. الان وقتشه"

مهدی تمام توانش را جمع میکند و او را صدا میکند:

- حسین!

حسین برمیگردد و به مهدی خیره میشود. مهدی با نگاه خیره حسین ناگهان دلش هری میریزد پایین و تمام افکار منفی که قبلن توی ذهنش بود مثل قوم مغول دوباره به طرفش هجوم می آورند:

"اگه تحویلم نگیره چی؟ اگه بهم بگه برو گم شو بچه کونی چی؟ اگه پیش دوستاش آبرومو ببره چی؟ اگه بره به داداشم بگه چی؟ اونوقت آبروم تو محل میره. مگه میتونم دیگه بیام از خونه بیرون. ای خدا!"

مهدی چند لحظه مکث میکند و بعد توپ والیبال را به طرف حسین پرتاب میکند.

-بی زحمت داری میری اینو بنداز تو خونه ما.

دنیای حسین

حسین در حالی که به سمت خانه میرود با خودش حرف میزند:

"کاش بعد از اینکه بازیشون تموم شده بود میرفتم بهش میگفتم. حیف شد. میترسم فک کنه بچه بازم. میترسم بره به داداش بگه اونوقت آبروم تو محل میره. همه دوستام یه جور دیگه نیگام میکنن. دیگه نمیتونم بیام از خونه بیرون. میدونم الان پشت سرم داره میاد. کاش میشد حداقل یه بار دیگه قبل از اینکه برسم خونه ببینمش. ای خدا!"

در این لحظه یک نفر از سر کوچه صدایش میکند:

- حسین !

....

درد همجنس

زرشک

از سلطنت بادمجان و السلطنه تا مفتخر الدوله و اب دوغ خیار شاه

و حالا حضرت سوندالاسلام و شکم پاره گان دربار عرب.

بیچاره مردم در این بین دارن له میشن و نظاره گرن از

اون اول جور و ستم بسشون نبود

عده ای هم دارن سنگ خودشونو به سینه میزنن یکی میگه سمت چپ یکی راست یکی

مستقیم میره و عدهای هم زندان نصیبشون میشه یا اعدام عدهای پست و مقام .یکی

دوشغله میشه یکی اخراج .یکی میلیارد دلار تو بانک خا رج خون مردم میفروشه و گوشه دیگه ای

پدری از نداری خون دل میخوره.یکی تخت شاهیو دیگری ز ن د ان ا_و_ی_ن .

ینگ دنیا هم مثل همیشه اون واسه منو امسال من دل نمیسوزونه

عزیز که 20 میلیون دلار صرف هزینه اینترنتی براندازی کنه نه اون

منافعشو در خطر دیده و اگه اقایون سر کیسه رو شل کنن روباه

پیر باز دقیقه نود رنگ عوض میکنه . نگاهی به تاریخ اگه بکنید میبینید

همیشه یه رابطه ای مثل

رابطه فیثاغورس بین استبداد و استعمار بوده. استعمار و

استبداد عرب و ارتجا و دور ا دور فریبکاری های WAHIT HOUSE

از طرفی باعث فشار بی اندازه میشن .تو زمین شناسی اگه

دو گسل به هم فشار بیارن باعث برامدگی یا زلزله میشه که

همیشه خساراتی به دنبال داره. جای دوری نریم همین هفته

میدونید چند تا از سران اعراب به تهران اومدن البته .که اونم برا

این بود کفگیر اقایون به ته دیگ خورده.

خلیج فارسو گفتند باید یه روز بگین عربی یه روز خلیج فارس فردا

پس فردا دست میزارن رو دریای خزر

خلیج الالمازندران .موج سبز هم یه بهونس چون دیگه این

قابلمه به نقطه جوش رسیده حتی اگه فلان و فلان نباشن.

اینا از اون روز میترسن جای باتوم برقی و اسپری فلفل و اسلحه

و توپ و تانک بگیره. و اینجاس که با وجود این همه همو غمو فشار

دانشگاه و سر کار و تنهایی ادم میپوکه و با این همه ......................

شبي از شدت درد و غم يار دل آزاري

نشستم در خرابات و زدم بر طبل بي عاري

صفاي عالم مستي غمم را برده از يادم

صفايي را که من هرگز نمي ديدم به هوشياري

نردبون

دوستان کمی متن زير طولانيه و بی ادبانه هست که بخوام بخونيدش، ولی سعی کنين حتماً بخونيدش، مهمه!

> سه ، چار سال پيش فيلمی از تلويزيون ديدم که برام شد يکی از تأثير گذارترين فيلم ها.عنوان فيلم " شليک به سگ ها " بود و داستان سياهی را روايت ميکرد که به قدری هولناک بود که نميشد باور کرد در کمی بيش تر از 10 سال قبل واقعاً اتفاق افتاده. تيرگی ديوانه کننده اين فيلم که از وجود انسان تعريف ميکنه با تيرگی کتابی مثل کوری ساراماگو که يکی از سياه ترين کتاب هايی که از وجود حيوانی و پست انسان ميگه قابل مقايسه نيست، به مراتب بزرگ تر و ترسناک تره.

> فيلم حول نسل کشی قوم "توتسی" در سال 1994 در رواندا ميگذره، جنايتی که تا قبل از ديدن فيلم چيزی در موردش نميدونستم!



> رواندا کشور کوچيک استوايی در قلب افريقا (کمی بزرگتر از استان کرمانشاه) که 10 ميليون نفر جمعيت داره، و عموما از دو گروه نژادی "هوتو" اکثريت و "توتسی" اقليت تشکيل شده که حدود سه چهارم جمعيتش زير خط فقر جهانی(در آمد روزانه کمتر از 1.25 دلار امريکا) زندگی ميکنند.

> اين دو قوم تا قبل از رسيدن استعمار گران آلمانی هم زيستی مسالمت اميزی داشتند. آلمان ها در رواندا سياستی رو اتخاذ کردن که اقليت توتسی که نسبت به اکثريت هوتو ثروتمند تر، قد بلند تر و پوست روشن تری داشتند از امکانات بهتر زندگی و قدرت بیشتری برخوردار شدند. اين سياست توسط بلژيکی ها که سرپرسی مستعمره رواندا را بعد از جنگ جهانی اول بر عهده داشتند و مبلغان مسيحی کليسای کاتوليک روم که از قرن نوزدهم در رواندا حضور داشتند ادامه پيدا کرد. و تا انجا بود که هوتو يا توتسی بودن در شناسنامه افراد ذکر ميشد، و مثلاً يک هوتو ثروتمند ميتونست خودشو به يک توتسی تغيير بده تا از احترام و امکانات بيشتری بر خوردار بشه، در واقع توتسی هايی که ملت درجه يک حساب ميشدن عموما با هوتو ها که درجه دو حساب ميشدن رفتار ارباب و رعيتی داشتند که منجر به نفرت عميق هوتو ها ميشد.

> از سال 1961 که رواندا استقلال خودش را به دست اورد درگير جنگ داخلی و تعدادی کشتار کوچک بود ، ولی فاجعه سازمان يافته اصلی در سال 1994 اتفاق افتاد.


> در 6 آوريل 1994 هواپيما حامل ريس جمهور رواندا که از قوم اکثريت هوتو بود نزديک کيگالی، پايتخت رواندا مورد حمله موشک قرار گرفت و سرنگون شد، هوتو ها اين حمله رو به توتسی ها نسبت دادن که و تصميم به اجرای راه حال نهايی قوم توتسی که همان نابودی کامل نژادشون بود گرفتند.

> با آغاز نسل کشی سازمان يافته که 100 روز طول کشيد، 800،000(هشتصد هزار به آمار سازمان ملل) و يا 1،071،000 (يک ميليون و هفتاد و يک هزار به آمار دولت رواندا ) از قوم برتر توتسی و هوتو های ميآنه رو که از پيروی از دستورات هوتو های تندرو ممانعت ميکردن کشته شدند. يا بايد ميکشتند يا کشته ميشدند.

> بيشتر قربانيان مردان ، زنان ، کودکان و نوزادانی بودند که توسط همسايه ها، همکاران و دوستان سابق خودشون کشته ميشدند، راديو ملی رواندا همزمان به طور مداوم هوتو ها را تشويق به قتل توتسی ها ميکرد.

> روزانه 10،000 نفر و ساعتی 400 نفر و دقيقه اي 7 نفر کشته ميشدند، به طور مثال کليسايی که 1،500 نفر در ان پناه گرفته بودند با بولدزر خراب شد و همگی پناهندگان کشته شدند. بعد ها اسقف کليسا به جرم همکاری در اين جنايت محاکمه شد. اکثر قربانيان با قمه هايی مثل زير سلاخی ميشدند.
> در حدود 250،000 تا 500،000 زن و دختر توتسی در اين مدت مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. بسياری از آنها از روی عمد توسط مردان +HIV مورد تجاوز قرار گرفتند که هم اکنون بسياری از زنان زنده مانده از نسل کشی در کشور رواندا مبتلا به ايدز هستند.

> اين فاجعه در مقابل چشمان باز با پوشش کامل خبری دنيا و عملکرد بسيار هولناک سازمان ملل و بی تفاوتی جامعه جهانی از کشور خودمون تا شرق و غرب به بهانه عدم مداخله در امور داخلی رواندا انجام شد، به طور مثال در ابتدای نسل کشی 1000 نيروی اروپايی برای تخليه اتباع خارجی از رواندا به آنجا فرستاده شد و که فورا آنجا رو ترک کردند و يا صلح بانان بلژيکی سازمان ملل مدرسه اي را که 2،000 توتسی به انان پناهندشده بودند بعد از رسيدن دستور عقب نشينی ترک کردند که منجر به قتل عام همگی ان دو هزار نفر شد.

> بعد از اتمام نسل کشی هزارن نفر از پناهندگان رواندايی که به کشور های مجاور پناهنده شده بودند به دليل شرايط بد و ابتلا به بيماريهای گوناگون مسری کشته شدند.

> نسل کشی با شکست هوتو ها از نيروهای نظامی گرداوری شده از توتسی ها و ساير کشور های افريقايی متوقف شد و بعد ها دادگاهی برای مجاکمه سران نسل کشی تشکيل شد. هم اکنون هزاران نفر از توتسی های زنده مانده از نسل کوشی سعی ميکنند با 2 ميليون هوتو که در کشتار شرکت داشتند و خانواده و دوستانشان رو قتل عام کرده اند همزيستی مسالمت اميزی داشته باشند.

> جدول زیر نرخ رشد جمعیت رواندا را نشان می دهد.

> دنيا در زمان نسل کشی دوباره نشان داد که ارزش جان انسان ها نه به انسانيتشون بلکه به نژاد و ثروت و دينشونه.


پرشین پسر

هنوز برنگشته داریم میریم مشهد ! الانم از ایستگاه راه اهن دارم مینویسم با این اینترنت وایساده ها که کیبوردش فولادیه !!!!!

پسر

پارلمان اتریش قانونی شدن پیوند زوج های همجنس را تصویب کرد


منبع انگلیسی
برگردان به فارسی: باران

پارلمان اتریش قانونی تصویب کرد که به موجب آن زوج های همجنس می توانند از لحاظ قانونی نیز زوج محسوب شوند -این پیوند حقوقی با ازدواج متفاوت است- تصویب این قانون به گفته ی طرفداران آن پیروزی تاریخی برای حقوق هجنس گرایان در آن کشور محسوب می شود.

پیش نویسی که قرار است اول ماه ژانویه به صورت رسمی قانون شود به زوج های همجنس گرا بسیاری از حقوقی را که زوج های دگرجنس گرا از آن برخوردار هستند اعطا می کند مانند دسترسی یکی از زوجین به حقوق بازنشستگی در صورت فوت دیگری و نیز ملزم شدن زوجین به پرداخت خرجی در صورت طلاق.

”Claudia Bandion-Ortner” وزیر دادستانی در طی مذاکرات پارلمانى که منجر به رای گیری شد چنین گفت:
"ما در قرن 21 زندگی می کنیم و من بسیار خوشحالم که این قدم مثبت امروز برداشته می شود"

”Christian Hoegl” یکی از روسای انجمن همجنس گرایان وین که قدیمی ترین گروه گی و لزبین اطریش است نیز موافقت و خوشنودی خود را اینگونه بیان داشت:
"این قانون آزادی و پیروزی برای ماست و پاداشی ست برای دو دهه تلاش و تبلیغ برای جلب موافقت قانون گذاران"

Hoegl وJona Solomon پیش از رای گیری در پارلمان با پخش کردن شیرینی های بشقابی بنفش همراه با یک متن، قانون گذاران را به رای مثبت دادن تشویق می کردند.

تصویب این قانون که می توان آن را نتیجه توافق بین ائتلافات دولتی دانست به اتفاق اراء نبوده و مخالفانی نیز داشت. اما در آخر با اکتساب 110 رای موافق از مجموع 174 رای به تصویب رسید.

انجمن آزادی خواهان مخالفت خود را با این قانون بی درنگ اعلام کردند و اعطای این حقوق را برای زوج های همجنس بسیار زیاد از حد دانستند این در حالی بود که حذب سبزها آن را بسیار محدود خواندند.

”Heinz-Christian Strache” رییس حذب آزادی خواهان این قانون را مخالف میل اکثریت مردم اطریش و توهینی برای مقوله ازدواج دانست.

برخلاف زوج های غیر همجنس زوج های همجنس قادر نخواهند بود که پیوند رسمی خود را در دفاتر دولتی ثبت کنند بلکه باید در قسمت دیگری این ثبت انجام گیرد که این مساله به اختلافات مربوط به این موضوع در چند هفته اخیر دامن زده است. چرا که منتقدین بر این باورند که این مساله دقیقا تبعیض میان زوج های همجنس و غیر همجنس را نشان می دهد.

“Gabriele Heinisch-Hosek” یک سوسیال دموکرات و مسئول امور زنان در کشور که برای حذف قوانین تبعیض آمیز تلاش می کند تصویب این قانون را اولین گام در مسیر درست می نامد.


No comments: