Friday, January 1, 2010

پنجشنبه 10 دی ماه 1388


اردیبهشت

شادباش برای دوستانم

دو تا از دوستان خوبم با هم همراه شدند ... قرار گذاشتند که برای هم
بمانند و بخوانند ...
میثم و رضای عزیزم پیوندتان مبارک ...
از ایزد مهر شادی و سلامتی و پایداری درخواست دارم ... در پناه یزدان پاک
آفرین تا همیشه برای هم و به یاد هم شاد باشید ... وفاداری ارزانی مهرتان

جوانان دگرباش اسلامشهر

سودوکو

مقدمه

-اونایی که اهل جدول سودوکو هستند میدونند که اگه فقط یکی از خونه­های سودوکو اشتباه نوشته بشه کل جدول بهم میریزه-

1

نادر علی را دوست دارد. آنها در یک محل زندگی میکنند. علی سوم دبیرستان است. نادر سال سوم دانشگاه درس میخواند. او میداند شاید علی هنوز خیلی چیزها را نمیداند. شاید علی هنوز وارد دنیای اینترنت نشده و شاید اگر بخواهد اقدامی کند مشکلاتش بیشتر شود. با این حال هر طور بوده سعی کرده منظورش را به علی برساند. شاید هم اینطور فکر میکند که منظورش را رسانده. ولی واکنش مناسبی از او ندیده است. کم توجهی علی گاهی اوقات باعث میشود همیشه توی دلش سعی کند از او متنفر شود. اما این تلاش بیشتر اوقات نتیجه عکس میدهد...

2

علی آقای کاظمی را دوست دارد. آقای کاظمی معلم شیمی آنهاست. بارها سعی کرده به بهانه های مختلف شماره تلفن او را بدست بیاورد. اما نتوانسته است. علی میفهد که با بقیه فرق دارد اما نمیداند تا کی باید سکوت کند. سکوتی که شاید در نهایت به درهم شکستنش بیانجامد. مدتیست متوجه نگاههای عجیب یکی از بچه های محلش شده است. البته زیاد هم مهم نیست.این مسائل در درجه چندم اهمیت قرار دارند. مهمترین مسئله او اکنون جلب توجه آقای کاظمی است.

3

آقای کاظمی مدتهاست که دلباخته نسترن است. نسترن دختر زیباروی همکلاسش در دانشگاه آنچنان دلش را برده که اصلن حواسش به رفتارهای عجیب یکی از شاگردانش نیست.

4

نسترن دختر زیبایی که همه خواستگارانش را رد کرده و به هیچکدام جواب مثبت نمیدهد. هیچ کس نمیداند چرا. گاهی اوقات مدتها در تنهایی خود مینشیند و گریه میکند و خیلی اوقات وقتش را در اینترنت سپری میکند. فشار خانواده برای ازدواج و احساس درونی اش نسبت به مریم،همکلاسی و دوست عزیزش حواسش را از همه چیز پرت کرده است حتا از نگاههای پر احساس یکی ار پسرهای کلاسشان.

5

مریم، دختر سنگین و دوست داشتنی خانواده، دختری با آرزوهای بزرگ در سر و احساسات لطیف در دل، چنان شیفته یکی از پسرهای محل شده که اخیرن متوجه رفتارهای عجیب بهترین دوستش نسترن نشده است. شاید اکنون فقط به یک چیز و یا بهتر بگویم به یک نفر فکر میکند. پسری که هر روز صبح برای خرید نان از کنار خانه شان رد میشود و نگاه حسرت باری به در خانه آنها میکند. مریم نیزهر روز صبح پشت پنجره می ایستد و طوری که کسی متوجه نشود به بیرون خیره میشود و و شاهد نگاههای حسرتبار اوست. شاید آن پسر هم عاشق اوست که آنگونه نگاه میکند. شاید آن پسر منتظر است تا مریم از خانه بیرون بیاید و برای یکبار هم که شده نگاهشان در هم گره بخورد. اما هیچگاه چنین نشده است...

موخره

-بهتره اجازه بدیم مریم فکر کنه که اون پسر عاشقشه چون نمیدونه اون پسر به امید یه بار دیدن برادرکوچکتر مریم یعنی علی از اونجا رد میشه نه کس دیگه-

ساقی قهرمان

فاصله ایران در شرق و ایران در غرب خطرناک شده است

جنبش سبز، یک پرچم است که در جلو جنبش مردم حرکت می کند، تفاوت دیگری با جنبش مردم ندارد

جنبش سبز و جنبش مردم شعور غریزی و شعور آموخته دارد

جنبش سبز و مردم با هم بده بستان خانوادگی دارند

جنبش مردم، گزینه ی رهبری ندارد

جنبش سبز گزینه ی رهبری دارد

جنبش مردم نیاز دارد در چهره های رهبری جنبش سبز شریک شود و خود را با تجمعات جنبش سبز ترکیب کند تا ما بیشمار باشیم

مردم داخل باید به امکانات مردم خارج واقع بینانه نگاه کنند و لیست نیازمندی ها را همراه با توضیح در مورد اتفاقات داخل بنویسند. مردم خارج باید به لیست نیازمندی های مردم داخل توجه کنند و اتفاقات را با توضیح مردم داخل تحلیل کنند و به جای گریه کردن برای داخل و تماشای سینمای آنلاین، با راهکاری که داخلی ها می دهند، “کاری” بکنند که ضرورت دارد

تفاوت بین جنبش سبز و جنبش مردم، به مردم داخل مربوط است، به مردم خارج مربوط نیست

مردم خارج چیزهایی را نمی دانند که دانستش برای خرابکاری نکردن در مسیر جنبش، حیاتی است، اما راهی برای دانستنش به جز از طریق “توضیح و تشریح” مردم داخل نیست، مردم داخل هم این روزها سرشان سخت شلوغ است

اما مردم داخل چکار باید بکنند که از بعد از انتخابات تا حالا نکرده اند؟ از روی نقشه هم نمی شود اینقدر دقیق به چپ و راست پیچید

نردبون

> امروز سه گروه اطراف ميدون انقلاب بودند، دسته اي که برای احترام به عقايدشون اومده بودند. دسته اي که همراه شکم خاليشون اومده بودند. و دسته اي که ماشين های چندين و چند ميليونيشون داخل پارکينگ شمال پارک لاله پارک بود.

> همون طور که سروش گفت مشکل اصلی سران حکومت اينه که به دنبال خلق خدا، خدا هم ازشون روی بر گردونده،و خودشون هم با تمام وجود اين رو حس کردن که اول خمينی رو قربانی کردند بعد حسين رو و حالا هم دارن قران و خدا رو و باز هم دارن تو حماقت و منجلاب خودشون بیش تر فرو ميرند.

> "
آنان در برابر خدا و مؤ منان نيز دست به فريب زدند ولى جز خودشان را نخواهند فريفت در حالى كه نمى دانند. در دلهايشان مرضى است كه خدا بر آن مرضى ديگر مى افزايد و براى آنان كيفرى دردناك است . " بقره آیات 9 الی 11

> از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نيست / سخت کار ما بود، کز ما خدا برگشته است

نیم بوسه


كار فرو بسته ما

امروز ساعت ۲ امتحان رياضي مهندسي پيشرفته داشتم

يعني امتحان ميان ترم !!! خب تعجب نداره همون امتحاني كه قرار بود ۱۸ آذر برگذار بشه و به دلايل جنبش سبزي !!!! تا امروز به تعويق افتاد

امتحاني كه اونقدر سخت بود هنوزم كه هنوزه اثر برق گرفتگيش از بين نرفته


همين ۱ ساعت پيش هم به اون يكي دوستم هم گفتم كه من گي ام !! هموني كه گفتم با اون يكي همكلاسم ميشيم يه اكيپ سه نفره

و اين همكلاسيم نيز ! با رويي گشاده و ذهني آزاد گي بودن من رو شنيد و با كمي صحبت پذيرفت ولي بر خلاف اون يكي همكلاسم سرشار شد از شبهه و سوال ! سوالاتي كه يه سريش رو پرسيد ولي بخش اعظمش گنگ و مبهم درونش باقي موند

ولي الان خيلي راحت ترم كه به اونم گفتم

حالا بعدا يه گندي زده بشه به رابطمون نميدونم ولي هر چي بود به گفته خودش هيچ فرقي بين ديروز و امروز من و اون پيش نيومده

موقع صحبت اونم يه گوشه هايي از زندگيشو گفت

كه چطور يه دختري رو دوست داشته و نهايتا چي شده

همون موقع بود كه فهميدم هر انساني يه كتابه

كتابي كه خيلي وقت ها حتي لاش هم باز نشده

طي هفته هاي اخير و مخصوصا طي پست اخير يك سري از دوستان و خوانندگان به نحوي دارن با من همدردي و همفكري مي كنن

اولا ممنون از همشون

يك سريشون كه در مورد محمد سوال داشتن

محمد الان ۲۶ سالشه

مشغول پايان نامه دوره ارشده

ميدونه من گي ام

منو به عنوان يه دوست صميمي قبول داره

مي خواد زن بگيره

قصد خارج رفتن هم داره

يك عده از دوستان هم حرف از رهايي و آزاد شدن و با يه نفر ديگه بودن ، زدن

عزيزان من خودم مدت هاست كه به اين نتيجه رسيدم اگه ميخوام شاد زندگي كنم و از زندگي لذت ببرم بايد برم سراغ كسي كه از جنس خود منه

گي تشريف داره و . . . ولي مشكل اصلي اينجاست كه اين دل لا مذهب من به اين صراط ها مستقيم نيست

يكي مي پرسيد كه من عاشق چيه محمد شدم

محمد آدم كله شق ، يك دنده و با اراده ايه و همين خصلتها باعث ميشه ديوانه وار براش بميرم

حدود ۲۶ سالشه ولي اهل زندگيه

اهل الواتي نيست

سر خودشو گول نمي ماله

مثل خيلي ها نيست كه بيشتر از ۳۰ سالشونه ولي رفتار و افكار يه نوجوانه ۲۵ ساله !!! رو دارن

حالا اينكه استايلش مردونه ست بماند كه اونو براي من تبديل مي كنه به مرد زندگيم

كسي كه حاضرم براش همه كاري كنم

اتفاقا امروز داشتم با اون دوستم در اين مورد حرف مي زدم كه چطور ميشه من محمد رو مي بينم ولاغير

گي هايي كه شايد يه جورايي مي خوان با هم باشيم تا حالا نشده اون وي‍‍ژگيهايي رو داشته باشه كه من ميخوام

حالا خواستن دو طرفه ست و ايده آل ها هم دو طرفه

ولي كدوم گي اي قابل اعتماده براي من

كدوم گي اي اراده محمد رو داره

كدوم گي اي كله شقي محمد رو داره

يا مخلص كلام كدوم گي اي محمده ؟! خب هيچكدوم يا حداقل اگه هم هست من پيداش نمي كنم و اگر هم پيداش كنم نمي تونم به جاي محمد ببينمش

پس مي بينيد مشكل من عملا دو مرحله داره

مرحله اول اينكه گي ها معمولا اوني نيستن كه حتي بتونن ۱۰ ٪ توقعات منو برآورده كنن

و مرحله دوم كه مهمتره اونم اينكه در صورت وجود چنين آدمي من نخواهم تونست اونو به جاي محمد بشونمش

شايد اون دوست اينترنتي همچين بيراه هم نمي گه كه بهتره كسيو توي زندگيم راه ندم چون يك رابطه شكست خورده ديگه رو دستم ميمونه

اي واي

هر چي ميگم

هر چي مي نويسم

هر چي مي شنوم

دست آخر وقتي رجوع مي كنم به قلبم مي بينم اوني كه اونجا سروري مي كنه محمده

نوشته گاه یک همجنسگرا

دکتر احمدی و پرسش های من


خدایا: مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی - که، چون همه کس گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته و بیماری شده است که، از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید، - مصون بدار، تا:

" به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم."

(دکتر شریعتی)

آقاي احمدي عزيز شما تشخيص همجنسگرايي را اينگونه بيان كرده ايد :

بايد تمام موارد درماني از جمله ازمايشات هورموني . دارودرماني . رفتار درماني . روانكاوي و روانشناسي . شوك درماني . تخليه احساسات . فراهم كردن رفتارتجربي جنسي از طريق مراحل قانوني . وساير موارد به صورت طولاني ازجمله مراقبه درماني و ساير درمانهائيكه متخصصين سكستراپ تشخيص ميدهند انجام دهيم اگر درمان نشد بعد ميتوان گفت كه اين فرد مجنسگرا است البته خوب ميدانيد بعضي از موارد درسيستم درماني ما فعلا امكان پذير نيست درنهايت اگر يك فرد تمام مراحل درماني را طي كرد بازنتوانست باجنس مخالف خود رابطه جنسي برقراركند ودرصورتيكه دوجنس با نمره يكسان ازنظر خود او برايش فراهم گرديد اگر همجنس خود را انتخاب كرد آن وقت ميتواند گفت كه اوفعلا همجنسگرا است نميشود گفت كه براي هميشه همجنسگرا است

آقاي دكتر احمدي خود به اين موضوع اشاره نموده ايد كه تمامي موارد فوق ( حدودا نه مرحله ي درماني !!! ) در جامعه كنوني ايران امكان پذير نمي باشد حال چگونه درمانهايي را كه در جامعه پزشكي ايران انجام نشده است تجويز مي نماييد بخصوص در مورد شوك درماني كه خودتان اذعان داشته ايد در ايران كنوني با امكانات موجود امكان پذير نيست ،‌حال چگونه درمان و يا عبارت صحيح تر روشي را كه تاكنون انجام نشده تجويز مي نماييد ؟ آيا اين گفته شما كمي دور از ذهن نيست و چگونه است براي تشخيص همجنسگرايي روشي را بيان مي كنيد كه عملا غير ممكن است !!! بنابراين از شما انتظار دارم درماني را ارائه دهيد كه ممكن باشد نه صرفا حرفهايي كه تنها در حوزه نظري كاربردي دارند و در حوزه عملي بي فايده و بي نتيجه . و اينكه شما در گفته هايتان تشخيص همجنسگرايي را به متخصصين سكستراپ روانه داده ايد سوال ديگر اين من است كه آيا در ايران كنوني متخصص سكستراپ موجود مي باشد؟ و مورد ديگر كه خواهشمندم صريحا به ان پاسخ دهيد اين است كه در ايران چگونه بايد همجنسگرايان واقعي را تشخيص داد ؟ ( راهكارهاي عملي را لطفا بيان كنيد و اينگونه مرز توهم و واقعيت را مشخص نماييد )

بسياري از اين رفتارها به صورت موقتي كه شايد چند دهه هم طول بكشد وجود دارد شايد بعد فرد ميلش عوض شود .

آيا گفته فوق شما در مورد افراد دگر جنسگرا نيز صادق است ؟ آيا امكان پذير است يك فرد دگرجنسگرا در 50 سالگي عمر خود همجنسگرا شود ؟ و موضوع ديگر اينكه آيا گفته فوق شما نيز تنها در حوزه نظري كاربردي دارد و يا اينكه در حوزه عملي نيز قابل بحث مي باشد .

آماري كه من در دست دارم براساس يافته هاي بدست آمده ار پژوهش هاي ميباشد من دراوري نيست

من فقط گفتم كه مواظب باشيم گرفتاراحساسات ناپخته خود نشويم يعني زود بدون تحقيق ومراجعه براي درمان نگوئيم كه من همجنسگرا هستم .بعد وقتي متوجه شويم كه اين عمر كوتاه به پايان راه رسيده است .

آقاي احمدي عزيز خواهش قبلا از اينكه عمر كوتاه من به پايان برسيد راه درماني ارائه دهيد ، ولي خواهش راهي ارائه دهيد كه امكان پذير باشد نه همچون شوك درماني غير ممكن و تنها حرفي در حوزه نظري .

و پرسش هايي ديگر من :

1 – شما در صحبت هايتان ( شفاهي ) به اين موضوع اشاره نموده ايد كه همجنسگرايان واقعي كمتر از 1 درصد مي باشند . اين گفته شما طبق كدامين نتيجه و نتيجه گيري مي باشد ؟

2 – شما در صحبت هايتان اينگونه بيان داشتيد كه در درمان افراد بالاي 24 سال ناتوان هستيد مي توان علت را بدانم ؟

3 – نظرتان در مورد متن آقاي دكتر ابراهيمي چيست ؟ (بسيار عجيب است كه نظر آقاي دكتر احمدي براي اين پست جاري نشد و سكوت اختيار كرد!!! )

کافه فصل

مثل هر روز کرکره ی کافه رو می کشم بالا ، جاروی کوفتی رو می گیرم دستم و شروع می کنم به گرفتن خاک کف کافه...

بعدش می رم دستگاه قهوه ساز و روشن می کنم و روی گاز برای خودم یه قهوه ی ترک حسابی درست می کنم و زل می زنم به در که شاید کسی بیاد تو...

پیپمو روشن می کنم و یه فال حافظ برای خودم می گیرم.... این اومد:

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

مغبچه‌ای می‌گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد

گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

آخ....مشتری اومد....

شاید زندگی می خندد!

شاید تو می خندی!

شاید شهر می خندد!

شاید درختان چنار توی باغ می خندند!

شاید همه می خندند!

حتی گنجشک ها!

نمی دانم...

نمی دانم...

شاید غم هم جایی باشد که شادی نیست! مثل سرما و تاریکی!

ای کاش در این وضع می توانستیم بخندیم!

نمی دانم!

از درون شادیم برای تغییر فصلی که سال ها باغچه ی گربه وشمان به آن تن داده بود...

و از همان درون غمگین هستیم برای از دست دادن گل های باغچه....

عجبا از این پارادوکس!!!

کافه ترنج
مشهد
۱۳۸۸/۱۰/۱۰





No comments: