جمعه 14 اسفند 1388


آراد

تنهايي كه باشد ، ديگر تو را نمي خواهم ...

اوهمه دنيايم را پر مي كند

خانقاه

فقدان”تقدیم به شلغمِ عزیز از وبلاگِ شمس و شلغم+جعفر پناهی دستگیر شد+پلیس آمریکا به سازنده یک آدم برفی که به شکل پیکره برهنه الهه ونوس بود، تذکر داد که به خاطر اعتراض همسایه ها بدن آدم برفی خود را بپوشاند+به گزارش خبرگزاری های مهر و ایلنا، آقای محمد محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی رهبر ایران در دانشگاه ها که در گردهمایی رئیسان دانشگاه های علوم پزشکی ایران در تهران صحبت می کرد، گفت در دانشگاه ها شرایط مثل قبل نیست و واقعیت را نمی‌توان کتمان کرد+کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران پس از بررسی فیلم پخش شده از رویدادهای کوی دانشگاه تهران اعلام کرد که این فیلم “هیچ مطلب جدیدی” نداشته و پخش آن برای “مهندسی افکار عمومی” بوده است.
.

دندونِ مصنوعیِ بزرگِ چرخ داری که یه نوزاد سوار شده بود از دیوار روبروی سروش بالا رفت و روی طاقِ اتاقی که تویِ خانقاه به سروش اختصاص داده بودند پارک کرد.سروش در حالیکه وسطِ اتاق ایستاده بود و دو دستش آویزون بود و گردنش حدود 120 درجه به عقب خم شده بود با چشمایِ بازِ بسته به دندونِ مصنوعی نگاه می کرد.نوزاد از دندونِ مصنوعی پیاده شد و شروع کرد به ادرار کردن روی سقف.سروش شاهدِ باد کردنِ گچِ سقفِ اتاقش بود و دید که از زیرِ محلِ متورّم یه عالمه مورچه قرمز رنگ بیرون زدند و مثل قطره هایِ بارون از سقف باریدند.
سروش شروع به نعره زدن کرد ولی از جاش تکون نخورد

وبلاگ باران

توی خیابون دیدمش …توهم نبود مادر پدرشم باهاش بودن….چیزی به اسم تقدیر یا سرنوشت وجود نداره…باور ندارم.من به هیچ چیز باور ندارم.

یه انفاق بود که باید می افتاد تا بفهمم همیشه هر چه قدرم حالت بد باشه می تونه حالت بدتر هم بشه.

حتما حالم بهتر می شه ولی الان داغون تر از اینم که به این فکر کنم که چرا رو این وبلاگ که قرار بود روش مزخرف ننویسم دارم این چرندیات رو می نویسم.

بابت خیلی چیزا متاسفم از جمله پست کردن این شر و ور ها :

هرکس یه ظرفیتی داره…دنیا پر از آدمایی ه که فکر می کنن فقط خودشونن که ظرفیتشون داره پر می شه…منم یکیشون.

مامان بسته های سیگارم رو برای بار دوم طی سه ماه گذشته دید

کولی بازی ها جیغ وداد رو خیلی روشن فکرانه گذاشت کنار و برای بار اِن ام پرسید :چرا با من حرف نمی زنی؟

خیلی متمدنانه برای بار اِن ام جواب دادم :خودت رو ناراحت نکن مادر من, من با هیچ کس حرف نمی زنم.

از روبه رو می اومد با یه مانتوی کوتاه قهوه ای زیبا ترین مدل های دنیا وسکسی ترین دخترای دنیا با آرایش غلیظ و سینه های وروم کرده به گرد پاش نمی رسند..بدا به حال من که عاشق سکسی ترین موجود کره ی زمین شدم…پسر ها ی استریت موجودات احمقی هستند که از کنارش رد می شند..من یه بای سکشوال هستم…شوخی جالبی بود…وقتی اون هست من یه لزبین افسار گسیختم که باید دستام رو تو جیبم کنم تا اتوماتیک وار دور کمرش حلقه نشند…نگاهش گیج بود کم هم رو اذیت می کنیم تو خیابون هم باید مفتخرم بشیم به دیدن هم باید می گذشتم با نگاهم آزارش دادم کافی بود باید می گذشتم اما نه هنوز ارضا نشده بودم باید بیشتر می دید..به پدر مادرش سلام کردم خیلی رسمی فکر نمی کنم منو یادشون اومده بود مهم نیست ……

بدون حتی نیم نگاهی به خودش-انگار نه انگار که همین چند ثانیه پیش داشتم با نگاهم تیکه تیکه اش می کردم-دعوتشون کردم خونه از همون دعوت ها که جوابش معلومه.و بعد:

-با اجازه تون….

و رفت و رفتم….

لباسی که خریده بودم و خیلی خوشم اومد بود رو تو یه مغازه گم کردم و دیگه پیداش نکردم

وقتی مامان غر زد حواست کجاست داد زدم خیلی بلند…کم پیش می آد و مامان گیج شد

امروز آروم بودم یه فانتزی جنسی جدید داشتم .

من یه پسر خیلی خوش تیپم ,بلند قد نه مثل دوست پسرش کوناه.

دوسال با هم دوستیم و من که قسم خوردم هرگز ازدواج نمی کنم

باهاش نامزد شدم.

تو هتلیم نمی دونم کجا ولی پنجره بازه و هوا خنکه یکم هم بارون می یاد

هوا یکم تاریکه فکر کنم صبح زوده

رو تخت خوابیدیم یه تخت سفید با ملافه های سفید

سردش شده و من از پشت بغلش کردم دست مردونم که موهای کم پشت داره رو دور کمرش انداختم سرش رو گذاشته رو اون یکی بازوم.

پلکاشو بسته ولی خواب نیست چون وقتی از پشت گردنش رو می بوسم می تونم حس کنم که داره می خنده….

به همین مسخرگی

پسر

آرشام پارسی: در نظرسنجی ما شرکت کنید

پیوند به منبع

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) اقدام به یک نظر سنجی عمومی کرده است تا بتواند برنامه های آتی خود را با استفاده از پیشنهادات و داده های دریافتی تدوین کند. این نظرسنجی به دو زبان فارسی و انگلیسی می باشد و از شما دوستان عزیز دعوت می کنیم که ما را در این مهم یاری کنید. برای شرکت در نظر سنجی از این آدرس دیدن کنید: