Wednesday, December 2, 2009

چهارشنبه 11 آذر 1388




تکیلا

دارم جون می کنم تا مقاله ای رو که باید دیروز تحویل می دادم برای فردا آماده کنم. چندین ساعته که نشستم و خب تقریبا داره تموم می شه. با خستگیِ بعد از چندین روز اسباب کشی و افکار مشوش درباره ی خرید از قاشق و بشقاب و سرویس قابلمه گرفته تا تخت و کاناپه و میز غذاخوری، مشکل می تونم متمرکز باشم. دلم استراحت می خواد که امیدوارم بعد از تحویل این مقاله میسر بشه. هر از نیم ساعتی که فکر می کنم و زور می زنم یه جمله به انجام می رسه و من به اندازه ی بیشتر از یه جمله خوشحال می شم. احساس می کنم که چشمه ی خشکیده ی دانشم رو به جوشش وامی دارم.(این جمله ی آخری به نظرم خیانتی شد به زبان عزیز فارسی، پیشاپیش معذرت می خوام)

خانه شیشه ای

زیر ِ پوست ات دانه ی آرامش می کارم،
زخم هایش را لیس می زنم
و
دانه ها هم تشنه اند،
چیزی در تو شکفته می شود هزار پر،
سرخ و دردناک؛
صدای استخوان هایم در آغوش گیری ِ خرد کننده ات؛
درد را به دنیا می آوری…
آه می کشی و می چشی بی دردی را؛
آشفتگی هایت را ساعت ِ ’نه شب در ِ خانه می گذارم،
تا برگردم لیس بزنم زخم های زخم خورده ات را…

از خود برون می آیی
با ناز ِ سر انگشتهایم

نه دختر نه پسر


قول بده فقط یه روز گریه کنی

پرشین پسر

الاخره بعد از ٢٠ ماه دفاع کردیم ،‌خلاص !‌قرار بود این وبلاگ بعد از دفاع راه اندازی بشه یعنی امروز !‌نیشخند
جریان پایان نامه و اینکه چرا این همه طول کشید مفصله ! ولی مهم اینه که تمام شد !
حالا بریم استراحت تا بعد بیام آپ کنم توووووپ


No comments: