Wednesday, December 16, 2009

چهارشنبه 25 آذر



ابژکتیو

اعتراف آخر

من رفتم !
می روم جایز نیست !
شاید از اول هم ، من رفته بودم


اردی بهشت


- تا تصمیم می گیرم کمی به خودم تکانی بدهم با مشکل بر می خورم... درگیری با آزمون که جای خود را دارد ، درگیری فکری و مسایل اعتقادی و ... هزار چیز و نا چیز هم که آمده سراغم ... حتی فرصت نکردم به وبلاگم سر بزنم چه برسد به به روز کردن و نت آمدن ... شانزده آذر چه با حال بود ، دانشکده شده بود بشکه باروت در سکوت و تاریکی ... سردر دانشکده فقط یک در کوچک باز بود که جز با فیلتر چشم های نگهبان و کارت ، ورود ممکن نبود ... دانشگاه درگیری شده بود. بگذریم ...
مانده ام این آقایان مثلا محترم از یک طرف می گویند معترضان که اهمیتی ندارند و از طرفی هم تهدید ها شروع شده و کک افتاده به شلوارشان ...


- یادش به خیر مادربزرگ همیشه اسم شعر می شد همان شعر معروف " کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم " را می خواند و می گفت ایران دل عالم است و ما اهل دلیم و بعد می گفت خدایش بیامرزاد ... این شاه نعمت الله ولی عجب مرد بزرگی بوده، می گفت در دیوانش پیش بینی کرده که بعد از پادشاهان حکومت به دست ملاها و دینی ها می افتد، اما از سی سال گذشته و به چهل نرسیده تاج حکومت از سرشان می افتد ... بعدها همه جا این پیش بینی ها را می شنیدم. اعتقاد ندارم زیاد اما از چند سال بعد از انقلاب دیگر دیوان شعر کامل و یا پیشگویی های شاه نعمت را نمی توان پیدا کرد همه تحریف و ناقص اند ... باز هم بگذریم.

- عکس را دیدم اونقدر تلخ لبخند زدم که اشکم درآمد... چه قدر این جماعت ضعیف فکر میکند، چه قدر عقب مانده که روسری زنان ایران را که خود به جبرش تبدیل کردند بر سر او می گذارند تا تحقیرش کنند؟ تا بخندند؟ نمی دانند مردان امروز مردان دیروز نیستند... روسری به جبر بر زن و مرد تحقیر است ، مردانگی دیگر به ریش و دستار و تسبیح نیست ... اگر مجید توکلی روسری بر سر کرد من هم می کنم، زنان این سرزمین سی سال است به اجبار بر سر می کنند ... حجاب توکلی حجاب اجباری زنان این سرزمین است ...

- اصلا چه می خواستم بگویم که به اینجا رسید؟ بی خیال ...


سبز پاینده و پیروز باد.

اینجا سرزمین آفرینش است

آيا در زمين گردش نكرده‏اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏هاست كور است ( آیه ی ۴۶ سوره ی حج )

چشمهایت ! جشمهایت کجاست ؟

چشم هایم ؟ من که می بینم ! تو را می بینم ! زمین را می بینم ! آسمان را می بینم !

چشم ها تنها برای دیدن نیست ! چشم هایت را جا گذاشته ای !

چشم هایم را در میان بوته های گل داوودی جا گذاشته ام ٬ یا در خیابان هنگام خریدن روزنامه ! شاید در زمانی که ...

نه سکوت نکن ٬ بگو ! کی ؟ کجا ؟

جل پاره های بی قدر عورت ما

الان ساعت 5 صبح است و من باز هم نمی توانم بخوابم و مجبور شده ام چت کنم، داشتم با اینترنت ور می رفتم که ایمیل تو را دیدم . همانطور که برایت کوتاه نوشتم پاسخ ات را در اینجا می دهم به همان دلیلی که گفتم. دوست من چرا می ترسی از آشکار حرف زدن. درست است که برخی مواقع ترسیدن شرط عقل است ولی اینجا فضای مجازی است و تو یک هویت مجازی داری بس کسی نیست که توی چشماهایت نگاه کند یا تهدیدات کند یا بدتر از آن تحقیرات کند. برخی مواقع حرف نزدن یعنی حماقت ، سکوت در بیشتر مواقع احتمال ادب یا وقار را به دنبال ندارد بخصوص با این برچسب که کسانی هستند که شلوار خود را بادبان کرده اند از حماقت خویش و سکوت تو تنها تاییدی است بر این حماقت. زبان با برچسب همجنسگرا باید برنده باشد و بی رودبایستی ، غیر آن هستند کسانی که تو را به مسلخ منافع خود می برند یا انتظار دارند که تو نقش گاو شیر ده را بازی کنی. باور کن که در اجتماع این برچسب ، از آنجا که به سطح نیامده و شفاف نگردیده است و در خفا می طپد و از نقد گریزان است، برخی مواقع به تعفن هایی بر خواهی خورد که تا سال هایی بسیار مشام را می آزارد که کام می ستاند و بر کان می نهد بی هیچ ترحمی. در اینجا شاهزاده قصه تو بیداری یک پا بوسه. در کل من از این چند دسته در این برچسب پرهیز می کنم
ـ سردسته دزدها که بنیان آن یکی ویژگی همه گیر جهان سومی است ، آنها به اصطلاح مدافع حقوق تو هستند ولی در واقع به مانند انگل از این راه ارتزاق می کنند و چون کون کار کردن ندارند اصل انگل وار زیستن را پیشه کرده اند با ژست های کذایی که عریانی فریب از رفتارشان هویدا است. آنها خوشحال خواهند شد که تو بر دار شوی، زیرا که بساط مرثیه در رسای مرگ تو می گسترند تا بر سفره خود نانی فراهم آورند و گون گشادی خود را در عدم کسب و کار به تیمم دفاع از حقوق تو توجیه کنند. پرهیز از اینان از واجبات است چرا که اگر حدیث شان بازگو کنی و نان خوردن خود را در خطر ببینند چون مار در کمین خواهند بود تا در فرصت مناسب زهر خود بریزنند.
ـ دسته دوم شکار گرند، خوش خط و خال ، تداعی گر عشق های آن چنانی که بستر می گسترند در فریب تو، بسترگسترانی بی بدیل که معیار عمل آنان را دلچسبی طعمه تعیین می کند ( این مورد را با چند مثال عینی برایت به صورت خصوصی می نویسم)
ـ دسته دیگر ، شبه بوژوازی جهان سومی است که گویی جهان با تولد آنها پسامدرن گشته است و دریچه درک شان پشت چند جلد کتابی است که دست این و آن دیده اند و یا با کمک باباجان خریده اند و در دکوراسیون کتابخانه شبه بوژوازی خود به نمایش گذاشته اند. هرچه اسم نویسنده سخت تر باشد، جذاب تر است برای آنها. این دسته بی آزارند ولی به شدت تهوع آور ، جهان برای آنان ولیعصر به بالا معنا می یابد تصور طبقه پایین برای آنها عده ای پاپتی و عقب مانده است که باید مورد ترحم شان قرار گیرند و البته چپ هایشان برای حمایت از کارگران ، در به در به دنبال کارگری می گردند ( البته در منطقه خود) تا در حمایت از کارگران جهان و به نیابت خویش هدیه ای درخور دهند هم خود لذتی برند و هم مجاهدتی کرده باشند برای تعریف از خود در جمع های تهوع آمیزشان.
ـ دسته آخر پارادوکس مدارها هستند ، پارادوکس های چون « همجنسگرای مسلمان » ، « اصلاح طلبان همجنسگرا»، سوگم کردگی های هستی شناختی اینان چنان پیچیده است که حکایت شترگاو پلنگ را باز می نمایند. چون «واقعیت ها» را نمی فهمند یا تاب نمی آورند برای خود «حقیقت های » می سازند و بدان باور دارند . توجیه این حقیقت ها را نیز در اصل ارتباط گوز به شقیقه تبیین می کنند و پشت باورهای دورغین خود پنهان می شوند و در همه حال مشغول ماله کشی هستند. عده ای در این جمع به دنبال منافع خود هستند و عده دیگر در واقع انسان رمه ای محسوب می شوند و همیشه به بزگله اقتدا می کنند و اسطوره می سازند تا کمبودهای خود را باتاسی به اسطوره جبران کنند. به یاد داشته باش به خصوص در رابطه با همجنسگرای مسلمان که آنها در برابر یک قدرت مطلق که اسم اش را خدا گذاشته اند برای پاداش سر خم می کنند پس مطمئن باش جلوی هر قدرت دیگری نیز در قبال پاداش سر خم خواهند که چرا که قبح سرخم کردن در برابر قدرت در آیین آنان به راحتی بارها در یک روز شکسته می شود. اینان مجیز گویان قدرت اند خواه برای منافع خود به ذات رمه ای خود ، از این رو مجیز قدرت خود را نیز تسری می دهند به هر آنکه می یابند و دعوت می کنند « ببین که چقدر بزگله ما مقتدر است باور کن زندگی رمه ای زیباست ، ایمان بیاورید تا تحت لوای بیضه مقدس در رمه رستگار شوید». با این دسته باید باز زبانی خاص سخن گفت تا راه خویش گیرند و به درگاه دیگری دخیل ببندند
اینان که برشمردم نه اکثر که حد متوسطی را در بر می گیرد در این برچسب، هیچ گاه متصور نباش که این جماعت یک دست پاک و منزه است که به قول دوستی برخی مواقع در این جماعت به تعفنی بر می خوری که ترجیح می دهی هیچ گاه قدم در این عرصه نمی نهادی با این وجود راهکار مصون بودن از گزند اینان به کنار نهادن تعارف و رودربایستی و رک و صریح سخن گفتن است . سکوت در این اینجا یعنی حماقت . پس فریادبزن ، بنویس ، نقد کن آن هم بی مهابا با شدیدترین وجهه ممکن و نترس از صحبت این و آن .زیرا آنان اگر کونی داشتند از کون خود کارون نمی ساختند.

خبرگزاری دگرباشان ایران

آزادی همجنسگرایی فقط به معنی آزادی همجنسگرایان نیست. آزادی همجنسگرایان، آزادی جنسی همه ی مردم از قیود یا بندهای ناروایی است که سنت و فرهنگ به اجبار به پای آن ها بسته و مانع آزادی آن ها شده است

صفحات خالی

بدرود همجنسگرائی

بدرود دوجنسگرائی

بدرود دگرجنسگرائی

ای عشق بدرود

ای احساس بدرود

دوست داشتن بدرود

زندگی بدرود

و درود بر تو ای مردگی

درود بر تو مردگی

با من بمان

برای من بمان

و قول بده كه من را ترك نخواهی كرد

من به تو محتاجم

زنده بودن من وابسته به توست

با من بمان ای مردگی

تا بتوانم زنده بمانم

با من بمان

طعم زندگی

شانس اول

یکشنبه رفتم بیرون… تا حدود هفت یا هشت اومدم خونه. بعد مشغول فیلم و نت و طرح شدم. ساعت یک و نیم شب یعنی صبح دوشنبه… رفتم وسایلم رو برای فردا آماده کنم.. آخه امتحان طراحی داشتم. برگه کلاس رو باز کردم دوباره وسایل رو چک کنم نگاهم افتاد به تیتر برگه….. وای خدایا!!!!!!….. چطور قبلا ندیده بودم!؟… تو تیتر نوشته بود که طراحی آخر رو باید در منزل انجام بدیم و آماده!!!!!!!! ببریم کلاس. این آخرین طراحی بود.. درواقع نهایی. من چرا اینقدر گیجم!.. چطور تا اون موقع تیتر رو نگاه نکرده بودم!؟

دستام یخ کرد.. داشتم میلرزیدم. ساعت یک و نیم صبح من چه……… میخواستم بکنم!؟… صبح هم ده و نیم کلاس داشتم. فکرش رو بکن این برگه از ده روز پیش…. نه! بیشتر…. دستم بوده ولی یه نگاه به تیتر.. فقط هم به تیتر.. نکرده بودم. یکم نشستم… بعد مثل یه آدم “مغز خاموش شده” بلند شدم یه برگه بزرگ گذاشتم رو تخته طراحی و وسایلم رو گذاشتم رو میز…. ولی نمیدونستم چیکار کنم. یکم دیگه نشستم رو تخت.. بعد یاد موضوع افتادم… موضوع رو داشتم ولی باید تو فضای واقعی پیداش میکردم و طرح میزدم… یعنی نباید خیالی میکشیدم. مورد! پیدا شد و شروع کردم. ساعت از چهار گذشته بود که خوابیدم و صبح هم زود از خواب پریدم! و تمومش کردم.

وارد کارگاه که شدم.. دیدم همه طرحها رو دیواره…. اونم چه طرحهایی! چقدر ترسناک بود… همش فکر میکردم کاش زودتر دیده بودم.. بیشتر روش کار میکردم. روش کار کلاس یه توضیح درمورد چگونگی طراحی ه و سوال و نظراتی که ممکنه برای دیگران پیش بیاد. تموم که شد… سوزان دفتر رو گذاشت رو میز و رفت بیرون… بچه ها هم ریختن رو دفتر که ببینن چی گرفتن. منم رفتم… و دیدم که……… خدایا.. ای!… اصلا فکرش رو نمیکردم.. از سوزان ای!!! گرفتن خیلی دیگه…. چی بگم!

شانس دوم

امروز بعدازظهر هم آخرین روز کلاس نقاشی بود. باید تابلویی رو که داشتم رو تموم میکردم و میبردم کلاس. طبق معمول!! کارم موند ساعت آخر. کار با رنگ اکریلیک بود. این رنگها خیلی زود خشک میشن.. برای همین کار باهاشون مشکل ه. طرح هم پرتره خودم بود. برای نگه داشتن سایه روشن جونم دراومد!!! ساعت شیش شروع کلاس بود و پنج و نیم هنوز من تو خونه بودم. یه دفعه یادم اومد باید میل رو چک کنم.. چون خوانا برای هر کلاس میل میداد. فکر کردم “روز آخر که دیگه چیزی نداره… بیخیال.. کارم مونده”. ولی یکی تو گوشم میگفت “تنبل.. لپ تاپ کنار دستت ه.. خب یه نگاه بکن!”.. میل رو باز کردم… “وای پسر تو چه خوش شانسی!!!!…. کلاس ساعت هفت و نیم ه”… بازم شانسسسس اوردم.

تو وقتی که مونده بود هم تابلو تموم شد هم توضیحی که باید براش میداد رو نوشتم.

حالا تو کارگاه…. تک تک کارها رو تفسیر و نقد کردیم… توضیحات خودمون رو هم اضافه کردیم…. ولی باید بودی و تفسیر تابلوی منو میشنیدی!… موضوع.. پرتره خودمون بود ولی امکان تغییرات وجود داشت ولی به شرط روشن بودن… یعنی هر کسی میبینه متوجه بشه “این کیه”…من فقط قسمتی از صورتم رو کشیدم… قسمت چشمها. چون معمولا موهام روی چشمهام ه و دیده! نمیشه… فکر کردم که شاید ایده خوبی نباشه ولی بهر جهت همون رو کشیدم. وقتی میرفتم کلاس موهامو با یه بند چرمی بستم و یکم کشیدم عقب که حداقل ببینن چی رو نقاشی کردم!……… و بله… تایید کردن منم که اون پشتم!… کلی به خودم امیدوار شدم… خیلی هم از طرف اهل هنر پسندیده شد. چون “کمی تا قسمتی” بود یکم هم بحث روانشناسی پیش اومد که منظورت از این طرح چی بوده.. چرا بوده!؟

خلاصه این یکی هم بخیر گذشت… ترم تموم شد. آزاد!……. یه تعطیلات طولانی…

ولی

در مدت ترم من متوجه چیز! ه جالبی شدم… اونم اینکه

ما هر کاری که انجام میدیم قسمتی از خودمون رو به نمایش میذاریم… مخصوصا کارایی که با روحیه و احساساتمون آمیخته است.. مثل نواختن سازی.. نوشتن.. یا….. نقاشی. خب میدونم کشف مهمی نیست.. اینو خودت هم میدونستی. ولی چیزی که متوجه شدم این که ما نمیتونیم با تغییر سلایقمون توی کار خودمون رو پنهان کنیم. من کارای مختلفی امتحان کردم… موضوعها و تکنیکهای مختلف.. سعی کردم کار یا رنگی رو که با روحیه من درتضاد ه رو انجام بدم.. کاری که هیچوقت با جدیت نکرده بودم.. ولی در نهایت تفسیری که از کارم کردن “خودم” بودم!..

.

امضاء ما پای همه کارهای زندگیمون هست… فقط برای هر کدومشون یه استاد لازم هست که دریابیده بشیم!

من هستم

ميگن تمام آدما يه گلدن ايج دارن از 19 سالگي تا 21 سالگي
تصميم هاي مهم
بيشترين لذت ها از زندگي
ميگن لذت بخش ترين روابط براي آدم توي اين سن پيش مياد
دارم با سر ميرم تو 23 سالگي
به همين سادگي 22 سالم هم داره تموم ميشه
برا مني كه ميگفتم 20 سال هم برام كافيه
البته هنوز هم ميتونم ادعاكنم كه دلبستگي به اين دنيا ندارم
و مرگ رو ميپذيرم
شاهدم هم شركت توي خون بار ترين و خطر ناك ترين تظاهراتاس
روزاي اول كه علنا ميكشتن كاملا آماده بودم
وصيت نامم رو هم كه مبني بر اينكه من گي هستم گفته بودم
يه صداي ضبط شده
اما فكر ميكنم با موندن توي اين دنيا دلبستگي هم بش زياد ميشه
نميدونم اين حس ناشي از تفكر مذهبيه يا نه يه فكر طبيعيه؟
سالي كه بر من گذشت اتفاقات مهمي شايد توش رخ داد
ارتباطم با گي ها از چار چوب كامپيوترم خارج شد و تو دنياي واقعي دوستاي گي با ارزشي پيدا كردم
شروع به جنگ كردم تو خونه
ديگه اون سام سر بزير و درسخون و عاقل و الگوي پسراي فاميل نيستم
ميجنگم تا اون ذهنيت قديمي رو راجب خودم از بين ببرم
ميجنگم براي اينكه خودم باشم
واسه خودم از تولد پارسالم يه ضرب العجل تعيين كرده بودم
25 سالگي
كه تا 25 سالگي ديگه خود خودم باشم
براي همه
حتي به قيمت طرد شدن از طرف خيلي ها
اما مهم نيست
سهم من از اين دنيا همين چند سال عمره
مهم اينه كه ازش لذت ببرم نه اينكه دل خودم رو به دنياي ديگه اي خوش كنم كه معلوم نيست هست يا نيست
با حوري هايي كه قراره نسيبم شه
حوري هايي كه فكر كنم به قول يگي از همين بچه هاي بلاگي سينه ندارن و لاي پاشون چيزي رو دارن كه ما دوست دارم
اگر اونوري نباشه كه به نظر من هم نيست پس بايد همين عمري كه داريم رو غنيمت بشماريم
و اگر هم اون دنيايي باشه به قول خيام:
گويند بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوق گزيديم چه باك؟
چون عاقبت كار چنين خواهد بود

پس اساس رو بايد گذاشت رو لذت
لذت از چيزي كه خوشمون مياد البته با يه محدوديت
اونم عدم تجاوز به حقوق ديگرانه
چي ميخواستم بگم؟
چي شد؟
سلام بر محرم الحرام ، سلام بر عاشقان ابا عبد الله.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر فراموش کنندگان هر سال.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر شبهای آزاد دختربازی، بر به کام رسيدن ها در خيابان.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر پلوی ظهر عاشورا،بر نذری همسايه.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر مجالس زنانه خوردن گوشت برادر .بر درآوردن چشم این و آن.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر یاوه خوانی توهم امیز نوحه خوانان.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر ماه امر به سنت و نهی از تفکر.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر علم های ابوالفضل، بر گوسفند قربانی زير بت علم.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر آن حسينيه اي که علمش بزرگتر است و طبلش پر صدا تر و دسته اش پر شمار تر و غذايش چرب تر.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر عزاداران سینه زنی که نماز ظهر عاشورایشان قضا می شود.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر گريه های مستانه اي که بدون آنکه خيری نصيب خلق کند ثوابی همانند جهاد اکبر نصيب گريه کنندگانش ميکند.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام برپيراهن های مشکی، بر زنجير ها و قمه هایی که آزادی ده روزه شان را از کمد غبار گرفته مفهوم ها و ارزش ها جشن ميگيرند و هر سال نا اميد تر به جای اولشان بر ميگردند.

> سلام بر محرم الحرام ، سلام بر ماهی که آزادگی صاحبش . ارزش ها و امر به معروف و نهی از منکر صاحبش در آن فراموش شد. سلام به ماهی که ظواهر را به یاد می آورند.

> سلام بر ماهی که حسین در آن فراموش شد.

> محرم شما مبارک.

> امروز وقتی به ديروز به چندين سال قبل فکر ميکنم، به روزی که به وسوسه مادرم برای بيست شدن نمرات ثلث سوم يک سالی تو دبستان با تمام وجود برای حسین سینه زدم ، اگر مادرم، مادرم نبود و من پسرش و احترام و عشقمان نبود با تمام وجود سرش فرياد نا اميدانه اي ميزدم که شايد از خواب گرديش بيدار شود.


همجنسگرا


آخر سر یکی پیدا شد و حرفی که مدتها فریاد کشیدم و صدایم به جایی نرسید را زد:

http://www.eshterak.net/2009/12/blog-post_15.html

واژه Queer معادل بریتانیایی واژه امریکایی Faggot ، واژه Faggot و Queer معادل (نه هم معنی) واژه فارسی کونی است و واژه دگرباش هم برگردان واژه Queer !!!!! ، حرف من را باور نکنید، من دروغ گو و حیله گر و جنایت کار هستم، خیلی ها در خانه دیکشنری بابیلون را دارید این متن را از جستجوی queer در Babylon English کپی پیست کردم :

n.homosexual person (Offensive Slang

Offensive در اینجا به معنای پرخاشجویانه و Slang به معنی زبان کوچه بازار (لاتی) است.

پسر

گفتگوی اشتراک با حمید پرنیان در رابطه با همجنسگرایی در ایران


همجنسگرایی قبل از این که با قرائت دولتی از دین مشکل داشته باشد، با نگرش پدر و مادرها، دوستان، و همکاران فرد همجنسگرا مساله دارد. یکی از این مساله ها، مساله ی توجیه و دلیل آوری دینی است. می خواهم بگویم حتی اگر ما دارای قانون اساسی سکولاری هم باشیم، باز همجنسگرایی با عدم پذیرش روبروست.

اشتراک: تشکر می کنیم از حمید پرنیان که این گفتگو را پذیرفت.
حمید پرنیان: من از شما متشکرم، چون به گفتگو نشستن با یک همجنسگرا و شنیدن خواسته های سیاسی-اجتماعی اش به ذهن هر اداره کننده ی یک پایگاه خبری- تحلیلی نمی رسد و بنابراین من دوباره از شما متشکرم.

- اگر می شود ابتدا خودتان را معرفی کنید.
حمید پرنیان هستم، سردبیر چراغ، نشریه‌ی دگرباشان جنسی ایرانی، و یک همجنسگرا.

- لطفا در همین ابتدا در رابطه با کلمه ی دگرباشان جنسی که نام نشریه شماست کمی توضیح بدهید.
دگرباشان جنسی برگردان نسنجیده ی واژه ی queer است. معنی این کلمه در لغت به معنی عجیب و غریب و در ریشه به معنی قطع کردن عرض و گذشتن از عرض است. اما در فرهنگ کوچه بازار انگلیسی زبان ها به عنوان یک ناسزا برای همجنسگرایان به کار برده می شد. بعدها دانش پژوهان امورجنسی از این کلمه برای نامیدن حوزه ی جدیدی در مطالعات جنسی و جنسیتی استفاده کردند.
پس از رواج این واژه و مثبت شدن اش از آن برای نامیدن تمامی تنوع های جنسی استفاده شد. تنوعاتی مانند زنان و مردان همجنسگرا، مردان و زنان دوجنسگرا، ترنس سکسچوال ها، و همه ی کسانی که زندگی جنسی شان با نرم ها و هنجارهای جنسی-اجتماعی جامعه در تضاد قرار دارد.
با این پیش زمینه من به سئوال شما جواب می دهم. دگرباشان جنسی یعنی همه ی کسانی که رفتارها و اندیشه های جنسی شان با رفتارها و اندیشه های غالبی و مشروع جامعه متفاوت است و لزوما مختص همجنسگرایان نیست. اما از آن جایی که همجنسگرایی موضوع روز حقوق بشر است می شود از طریق آزادی رفتار همجنسگرایی به آزادی رفتارهای جنسی نامتعارف دیگر کمک کرد. رفتارهای نامتعارفی که دقیقا مانند همجنسگرایی ناآگاهانه مورد ستم قرار می گیرند. مثل کسانی که دوست دارند در سن بالا ازدواج کنند، زن هایی که عقیم هستند و یا از بچه آوری سر باز می زنند، یا مردان دگرجنسگرایی که از الگوهای غالب مردانه آزار می بینند و دوست دارند برای خودشان مردانگی ای را ایجاد کنند که جامعه نمی پسندد و با آن مخالفت می کند.
بنابراین آزادی همجنسگرایی فقط به معنی آزادی همجنسگرایان نیست.
آزادی همجنسگرایان، آزادی جنسی همه ی مردم از قیود یا بندهای ناروایی است که سنت و فرهنگ به اجبار به پای آن ها بسته و مانع آزادی آن ها شده است.

- خواهش می کنیم کوتاه در مورد واژه ی ترنس سکسچوال توضیح دهید.
من سکسولوژیست نیستم اما برای نزدیک کردن ذهن شما به پدیده ی ترنس سکسچوال می توانم از جمله ی معروف آن ها استفاده کنم. ترنس سکسچوال های مرد-به-زن می گویند؛ «ما درون مان زنی داریم که در بدن مردانه ی ما زندانی است». این جمله تفاوت همجنسگرایان با ترنس سکسچوال ها را نشان می دهد.
ترنس سکسچوال کسی است که احساس می کند زنی است که به اشتباه تن مردانه دارد و یا مردی است که به اشتباه تن زنانه دارد. آن ها معمولا با عمل تغییر جنسیت مشکل خودشان را برطرف می کنند.

- با این اوصاف فرق همجنسگرایان با ترنس سکسچوال ها چیست؟
همجنسگرایان از تن شان راضی هستند و نیاز به عمل تغییر جنسیت نمی بینند. زن همجنسگرا خودش را یک زن می داند و مرد همجنسگرا خودش را یک مرد. اما مشکل همجنسگرایان این است که جامعه نمی خواهد سبک زندگی جنسی آن ها را بپذیرد. جامعه آن ها را وادار می کند که سبک زندگی دگرجنسگرایان را اختیار کنند و یا این که خودشان را ترنس سکسچوال بدانند و عمل تغییر جنسیت را انجام دهند.
حتما می دانید که سال هاست همجنسگرایی از لیست اختلالات جنسی انجمن روانشناسی آمریکا حذف شده است و همجنسگرایی بیماری نیست. اگر شما اختلال یا مشکلی را در زندگی آن ها می بینید ناشی از جنگ خونینی است که آن ها برای احقاق حقوق خودشان و زیستن بر مبنای نیازهای جنسی و درونی شان دارند.

- آیا واقعا ترنس سکسچوال ها خودخواسته تن به عمل تغییر جنسیت می دهند یا جو اجتماعی و فرهنگی جامعه ناچارشان به این کار می کند.
این که آن ها احساس می کنند زنی هستند که به اشتباه مرد شده اند و یا مردی هستند که به اشتباه زن، دلیل بر این نیست که بخواهند که تن شان را دستکاری کنند و یا متحمل درد شدید بریدن یکی از اعضای شان بشوند. جامعه ی دگرجنسگرا نمی تواند بپذیرد که یک مرد زنانگی بکند و یک زن مردانگی. بنابراین به اجبار به آن ها القا می کند که یا زن بشوند یا مرد.
پس دوستان ترنس سکسچوال من مجبورند برای حفظ امنیت خودشان و کم کردنِ خطرات زیستن نامعمول تن به این عمل وحشیانه ی تغییر جنسیت بدهند. حال بعضی شان خودخواسته و بعضی ها هم همانطور که اشاره کردید بر اثر اجبار و فشار فرهنگی و اجتماعی.
در واقع ترنس سکسچوال می خواهد به خواهش های زنانه اش (اگر تن مردانه دارد) و به خواهش های مردانه اش (اگر تن زنانه دارد) جواب داده شود اما چون از تنی برخوردار است که اجازه ی بروز و جواب گیری مطلوب را به وی نمی دهد بنابراین وادار می شود تن اش را تغییر بدهد وگرنه هستند ترنس سکسچوال هایی که همچنان در تن خودشان زندگی می کنند و در جواب گرفتن خواهش های شان کامیاب هستند.
پس این ذهن دگرجنسگرای جامعه است که آن ها را وادار می کند خودشان را تغییر دهند. دقیقا همین جا می توان تفاوت ظریف ترنس سکسچوال و همجنسگرا را فهمید. همجنسگرا در همین تنی که هست به خواسته های اش جواب داده می شود اگرچه پنهانی و در پستو. اما هر دو متحمل سختی ها و دشواری های زیست اجتماعی هستند.
حرف اصلی من این است که انسان ها باید آزاد باشند تا خودشان سبک زندگی خودشان را انتخاب کنند و هیچ چیزی آن ها را وادار به هیچ کاری نکند. البته من به اخلاق معتقدم و اصل را بر این می گذارم که آزادی من آزادی شما را محدود نکند و بالعکس.

- اشاره کردید به این که «… آزادی همجنسگرایان، آزادی جنسی همه ی مردم از قیود یا بندهای ناروایی است که سنت و فرهنگ به اجبار به پای آن ها بسته و مانع آزادی آن ها شده است.» و هم چنین در جای دیگر از این صحبت کردید که به اخلاق معتقدید. آیا فکر نمی کنید که اخلاق موجود در هر جامعه ای وابسته به همان سنت و فرهنگ است و اگر به این موضوع باور دارید چگونه به این تناقض پاسخ می دهید.
من زمانی که از اخلاق صحبت کردم به اخلاقی اشاره کردم که آزادی من آزادی تو را محدود نکند و بالعکس. این اخلاق در تضاد کامل با اخلاق ادیان ابراهیمی قرار می گیرد. بنابراین منظور من از اخلاق، اخلاق غالب جامعه نیست. اگر قرار باشد بر اساس اخلاق غالب جامعه داوری کنیم پس نیازمند تغییر نیستیم. همان طور که می دانید جنبش آزادی همجنسگرایان کاملا غربی و مدرن است و بنابراین اخلاقی که مستلزم این نگرش اجتماعی است باید غربی و مدرن باشد.
خوشبختانه مردم ایران بعد از تحمل انواع استبدادهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی متوجه ی نابودی ارزش های فردی شده اند. بنابراین وقتی من از اخلاق حرف می زنم همسو با اخلاقی صحبت می کنم که جامعه ی کنونی ایرانی مطالبه اش می کند. اخلاقی که ارزش ها و آزادی های فردی را مد نظر دارد.

- می خواهم در ارتباط با شکل رابطه ای که ممکن است بین ادیان مختلف و خصوصا اسلام و همجنسگرایی داشته باشد صحبت کنید.
تفسیر غالب هر دینی، به خصوص دین اسلام، همجنسگرایی را طرد می کند و شدیدترین و خشن ترین مجازات را برای آن قائل است. اما من بر خلاف برخی از دوستان که دین را یک چیز ثابت و غیرتاریخی می دانند به این باور دارم که تفسیرهای ما از گزاره ها و دستورات دینی، کاملا تاریخی و عصری است. و همانگونه که تاریخ دین اسلام و به خصوص فقه اسلامی نشان داده، که مستعد سازگارکردن خودش با نیازهای جامعه است، بنابراین می شود به امکان پذیرش همجنسگرایی از سوی دین اسلام هم اندیشید.
امکان دارد گفته شود که منع آشکارِ همجنسگرایی که در قرآن و فقه آمده راه را برای چنین تفسیر خوشبینانه ای می بندد. شما را ارجاع می دهم به گفتمان های جدیدی که در این زمینه پدید آمده است، به ویژه مقاله ی چشمگیر آقای نراقی با عنوان «جایگاه همجنسگرایی در اسلام».
ایشان در این مقاله با ارائه ی نگرشی نو به داستان لوط پیامبر و قوم اش پایه های این امکان خوشبینانه را بنا می کند. آقای نراقی در این مقاله نشان می دهد که حتی منظور خداوند از قوم لوط که آشکارا زن ها را رها کردند و خودشان را با مردها ارضا می کنند همجنسگرا نیست. چرا که لوط پیامبر دختر خودش را به مردم پیشنهاد می دهد و درخواست می کند دست از سر مردانی که مهمان اش بودند بردارند. همین نشان می دهد که قوم لوط نه تنها همجنسگرا نبودند بلکه از طریق تجاوز جنسی نیازهای خودشان را برطرف می کردند.
حالا اگر ما کانون گزاره های همجنسگراستیزانه ی دین اسلام را خراب کرده باشیم می توانیم ادعا کنیم که تفسیر قبلی تفسیرهای نادرستی بودند و در تفسیر جدید همجنسگرایی می تواند با دین اسلام سازگار باشد. بنابراین همان طور که می بینید تفسیرها کاملا سیاسی و وابسته به هنجارهای اجتماعی و فرهنگی است. این، امکانِ «تفسیرهای» مرکزستیز را فراهم می کند.

- اگرچه سئوال مربوط به اسلام و ادیان را من پرسیدم اما با توضیح شما این سئوال به وجود آمده که چرا زمانی که به گفته ی خودتان جامعه ی ایران به سمت ارزش ها و آزادی های فردی برگشته است لازم است تا در این مورد این قدر تفکر کنیم و تلاش کنیم تا این دو را – یعنی اسلام و همجنسگرایی – با هم سازگار کنیم.
تو این را قبول داری که جامعه ی ما یک جامعه ی اسلامی است؟

- خب به درجه ای شاید این چنین باشد. اما من تنها می خواهم تا این تناقض را توضیح بدهید.
در واقع من می خواستم به همین اشاره کنم که تناقضی در کار نیست؛ وقتی ما قبول داشته باشیم که جامعه ی ما یک جامعه ی دینی است و همین جامعه بعد از گذشتن از مراحل تاریخی به ضرورت احترام به آزادی ها و ارزش های فردی رسیده و همان طور که قبلا گفتم دین یک چیز ثابت نیست بلکه تاریخمند و متغیر است، پس می توان به این فکر کرد که جامعه ی ایران مانند جوامع اسلامی مدرن دیگر به بازنگری به باورهای دینی اش رسیده است …

- خب اگر به این بازنگری به باورهای دینی اش رسیده ، باز من می پرسم چرا این نیاز وجود دارد؟ یعنی اگر مردم ایران آن نگرش های متحجرانه ی دینی را کنار گذاشته اند چه نیازی است که باز هم به اسلام برگردیم و بخواهیم تا آن را با همجنسگرایی سازگار کنیم؟
بحثِ بازگشت به دین اسلام نیست. آزادی های فردی که قبلا اشاره کردم درباره ی آزادی دین هم صدق می کند. بله، اگر مردم ایران به اتفاق خواستار حذف کامل دین از عرصه ی اجتماعی باشند ظاهرا دیگر بحث سازگاری دین و همجنسگرایی دین مطرح نیست. اما وقتی دین به عنوان یک حق فردی مطرح است همجنسگرایی نیاز دارد برای پذیرفته شدن خودش در دین تلاش کند.
همجنسگرایی قبل از این که با قرائت دولتی از دین مشکل داشته باشد، با نگرش پدر و مادرها، دوستان، و همکاران فرد همجنسگرا مساله دارد. یکی از این مساله ها، مساله ی توجیه و دلیل آوری دینی است. می خواهم بگویم حتی اگر ما دارای قانون اساسی سکولاری هم باشیم، باز همجنسگرایی با عدم پذیرش روبروست.

- بسیار خب! می پردازیم به موضوعی دیگر. می خواهم بدانم که آیا هیچ نزدیکی ای با جنبش های اجتماعی ای که در ایران در جریان است احساس می کنید؟ جنبش هایی از قبیل جنبش زنان، کارگران، دانشجویان و …
مسلما بله. خوشبختانه مطالبات جدید جنبش ها، به خصوص جنبش دانشجویی و جنبش زنانِ بیرون از کشور، آزادی و احقاق حقوق همجنسگرایان را مد نظر قرار داده است. اما متاسفانه گفتمان آن ها به گفتمان رایج و غالب تبدیل نشده است. این تا حدودی به دلیل عدم توانایی همجنسگرایان برای آشکار کردن و بیان مطالبات شان است و تا حدودی به خاطر عدم توجه و ناهشیاری جنبش هایی است که ماشین مطالبات مدنی را به پیش می برند. این دو در رابطه ای قرار گرفته اند که هم دیگر را تقویت می کنند، یعنی عدم توانایی همجنسگرایان برای آشکارسازی ناآگاهی پیکره ی جنبش های مدنی را باعث می شود و دومی اولی را تشدید می کند. ما نیازمند شکستن این چرخه ی بازدارنده هستیم.


- آیا مطالبات تان را در مدل سیاسی-اقتصادی خاصی برآورده می بینید؟ یعنی مدل سیاسی-اقتصادی خاصی در حال حاضر وجود دارد که بتواند مطالبات شما را برآورده کند؟
فکر می کنم آزادی جنسی-فردی بنیاد خواسته ها و مطالبات جنبش همجنسگرایی است. هر سیستم اقتصادی-سیاسی ای که این اجازه را به افراد جامعه بدهد مسلما دگرباشان جنسی در آن وضعیت خودشان را آزاد و رها از ممنوعیت هایی می بینند که پیش تر تجربه کرده اند. اما خودپیداست که آزادی جنسی در سیستمی متبلور می شوند که به آزادی فردی احترام قائل است. آزادی های سیاسی، اقتصادی، جنسی، دینی، و … در یک شبکه ی درهم تنیده ای با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. یعنی نمی شود به جامعه ای فکر کرد که از آزادی های سیاسی و اقتصادی برخوردار باشد و در زمینه ی جنسی شاهد نادیده گرفتن آزادی های فردی باشیم.
من فکر می کنم آزادی های جنسی مرحله ی متکامل نظام های سیاسی-اقتصادی معاصر باشد. یعنی هر نظامی که بکوشد تا ممنوعیت ها و محدودیت های فردستیزانه ی جنسی را از بین ببرد مترقی تر و مطلوب تر است. مسائل جنسی، آینه ای از مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یک جامعه است.

- آیا با جنبش سبز که اکنون شکل گرفته است و جامعه را در مرحله ی یک دگردیسی اجتماعی قرار داده است احساس مشترکی دارید؟ آیا به این جنبش اجتماعی اهمیتی می دهید یا خیر؟
خوشبختانه هنوز مطالبات این جنبش به طور صریح بیان نشده است. یعنی برخی می گویند تنها قدرت گیری اصلاح طلبان هدف این جنبش است و برخی دم از تغییر نظام و قانون اساسی می زنند. اما من فکر می کنم مردم بار دیگر استبداد را تجربه کردند و خواستار رهایی از این وضعیت و پیداکردن یک جایگزین سیاسی هستند.
پذیریش بی درنگ و بلافاصله ی همجنسگرایی در مطالبات این جنبش بسیار دور از نظر است. مردم اگرچه بر ضرورت آزادی های فردی و زدودن استبداد از زندگی اجتماعی شان پی برده اند اما هنوز باورهای نادرستی درباره ی آزادی های جنسی و همجنسگرایی دارند. حتی اگر آغازگران این جنبش از اندیشه های سکولار هم برخوردار بودند باز ما با مساله ی عدم پذیرش همجنسگرایی روبرو بودیم به این خاطر که – همان طور که قبلا اشاره کردم – جنبش های مدنی در ایران هنوز حقوق همجنسگرایان را در دوردست ترین سطوح مطالبات مدنی می بینند.
بنابراین اگر این جنبش سبز حرفی از همجنسگرایی هم به میان نیاورد کاملا طبیعی به نظر می رسد، چرا که هنوز هم مردم و هم اکثریت فعالان سیاسی و حقوق بشر عینیت ستم و فشاری که ساختار دگرجنسگرازده ی کنونی بر فرد فرد دگرباشان جنسی وارد می کند را درک نمی کنند.
ما نیاز داریم که اهمیت حقوق دگرباشان جنسی را به این فعالین و مردم اثبات کنیم و این رسالت متقابل دگرباشان جنسی و فعالینی است که با حقوق دگرباشان جنسی همدلی دارند. برای نمونه در طرح پیشنویس قانون اساسی نوین ایران که توسط حقوقدانان سبز در دست تهیه است این چالش تجسم پیدا کرده و می تواند یکی از نقاطی باشد که نوید آزادی دگرباشی جنسی را بدهد.

- در انتها به ما بگویید که آیا از جریان پرونده ی قضایی سه همجنسگرایی که حکم اعدام برای شان صادر شد اطلاع و خبری دارید یا خیر؟
بله، متاسفانه خبر دستگیری و زندانی کردن و نهایتا صدور حکم اعدام این سه تن که ظاهرا از چند سال پیش مراحل قضایی اش را طی کرده بود از سوی سازمان دیده بان حقوق بشر – هرچند دیر اما – مطرح شد. خوشبختانه یکی از این سه، نعمت صفوی، حکم اعدام اش به دادگاه تجدیدنظر رفته و مضطربانه منتظر اعلام رای این دادگاه هستیم.

- لطفا به ما بگویید در صورتی که خوانندگان ما علاقمند باشند تا به نشریه ی شما یا رسانه های دیگرتان دسترسی داشته باشند باید به کجا مراجعه کنند؟
سایت چراغ، نشریه ی دگرباشان جنسی ایرانی
http://blog.irqo.org/
و همچنین می توانید برای خواندن وبلاگ های دگرباشان جنسی ایرانی به این آدرس مراجعه کنید:
http://www.khanehonar1.blogspot.com

کافه زن

تبصره به نام هشيوار ميم


در پست هايي كه خانم ميم، قلم فرسايي مي نمايد، ديگر نوشته ها، از درجه ي اعتبار ساقط است. تنها دليل پاك شدن اين بود و بس. وگرنه مرا به سياق قلم شما چه كار ِ ميزان كردن؟

در نوشته ي قبل نيز، ميم منت گذاشت و به شيوايي، مرا مزين به نوشتار بليغش نمود. باز هم رفقا دست به محبت شوند، با شرمساري به حذف ايشان در آن پست ِ به خصوص، خواهم پرداخت.



No comments: